یک توضیح
با توجه به بعضی از نظراتی که طی چند ماه گذشته از دوستان دریافت کردهام، بهنظرم توضیح مختصر و مجدد دلایل نوشتن این مجموعه لازم است، هرچند مفصلش را در
قسمت اول
نوشتهام. هدف اصلی به اشتراک گذاشتن این تجربیات با دوستان دیگر است که به هر دلیلی ممکن است علاقمند به شنیدن آن باشند. البته من هم در مقابل از نظرات دوستان استفاده کردهام و خواهم کرد ولی قرار نیست از طریق این وبلاگ، من یا کس دیگری، به نتیجهای در مورد شخصی خودمان برسیم. تصمیم شخصی من برای ماندن یا رفتن، اصولا نباید برای دیگران خیلی هم اهمیتی داشته باشد. بهعلاوه خیلی پارامترهای بیشازحد شخصی در این تصمیم دخیلاند که در نوشتههای اینجا مطرح نمیشود، چون عمومیتی ندارد که به درد بقیه بخورد.
همانطور که در قسمت اول نوشتهام:
« تلاش دارم تجربیاتم را قبل از نهایی شدن این تصمیم، مکتوب کنم. آدمها معمولا بعد از گرفتن تصمیمهای بزرگ از این دست، نگاهشان جانبدارانه میشود». بنابراین این نوشتهها بههیچ وجه توصیهای در جهت ماندن یا رفتن نیست.
طبق روالی که در ابتدا مطرح شد، این قسمت به مشاهدات در مورد وضعیت اجتماعی و فرهنگی میپردازد.
طبق روالی که در ابتدا مطرح شد، این قسمت به مشاهدات در مورد وضعیت اجتماعی و فرهنگی میپردازد.
«واریانس» بالای رفتار آدمها
بهنظرم برجستهترین موضوع در مورد وضعیت اجتماعی، تنوع زیاد در رفتار آدمها یا همان «واریانس» بالاست که در قسمت دوم (وضعیت حرفهای) هم به آن اشاره کردم. آدمهایی که از معاشرت با آنها لذت ببریم زیاد پیدا میشوند. لزوما هم منظورم دوستان قدیمی یا اقوام نیست. حتی شاید در یک تاکسی و یا دیگر برخوردهای زورمرهی معمولی، به چنین آدمهایی برخورد کنید. من این تجربه را خیلی در اینجا در کانادا نداشتهام. البته شاید فاصلهی پیشزمینهی فرهنگی من از فرهنگ عامهی اینجا در اینمورد بیتاثیر نباشد ولی اصولا آدمها اینجا به راحتی با دیگران ارتباط برقرار نمیکنند و اصطلاحا کمی سردترند. در عینحال، در مدت چند ماه زندگی در ایران، رفتارهای مشمئزکننده هم فراوان دیدم که شاید به اندازه همهی این سیزده سال در کانادا ندیده باشم.
فقط برای ذکر چند مثال، نمونههای زیر قابل توجه است:
پردهی اول: در تاکسی صندلی جلو نشستهام. راننده تاکسی و ماشین کناری هر دو در تلاش برای پیشی گرفتن از دیگری بههم برخورد مختصری میکنند. وسط شلوغی راننده پیاده میشود و کلی بدوبیراه حوالهی آن دیگری میکند، سوار میشود و با افتخار میگوید که «حال طرف را گرفتم»، تازه مدعی است حرف بدی هم نزده! کاسهی صبرم که لبریز شد، فقط یکی از فحشها را که شنیدم به ایشان یادآوری کردم تا لااقل اندکی شرمنده باشد.
پردهی دوم: سر خط، رانندههای خطی با یک مسافرکش عبوری حرفشان شده. بعد از کمی جروبحث، رانندهی خطی شروع میکند به کتک زدن رانندهی مسافرکش که سن پدرش را دارد. مسافران نشستهاند و تماشا میکنند (و بعد از مدتی هم پیاده میشوند و میروند سوار ماشین دیگری شوند). جلو میروم که لااقل کار به جای باریک نکشد. رانندهی پیر بهوضوح برافروخته است و ظاهرا مشکل شنوایی هم دارد. سعی میکنم از او دلجویی کنم. بعد به سراغ رانندهی جوان میروم و اعتراض که چرا طرف را کتک زدی؟ خیلی راحت میگوید که «آخه هر چی بهش میگم نمیفهمه!»
پردهی سوم: باید فرم مربوط به کاری را در یک سازمان دولتی پر کنم. تلفن زدهام و پرسیدهام، گفتهاند تا ساعت سهونیم بعدازظهر هستیم. با ماشین در ترافیک تهران راه افتادهام خودم را ساعت سه رساندهام آنجا. نگهبان میگوید برق رفته و همه رفتهاند! یکی دو بار که اعتراض میکنم و میپرسم «چرا تلفنی به من گفتهاند تا سهونیم هستیم، به علاوه من فقط یک فرم میخواهم»، جوری برخورد میکند که انگار زبان فارسی نمیفهمم! خلاصهاش همان است که واریانس رفتار آدمها خیلی بالاتر از کاناداست. در کانادا هم آدمها خیلی متنوعاند ولی تا حد خوبی در حوزهی عمومی یادگرفتهاند که چطور با هم کنار بیایند و با مسالمت و با قبول تفاوتهایشان کنار هم زندگی کنند.
پردهی دوم: سر خط، رانندههای خطی با یک مسافرکش عبوری حرفشان شده. بعد از کمی جروبحث، رانندهی خطی شروع میکند به کتک زدن رانندهی مسافرکش که سن پدرش را دارد. مسافران نشستهاند و تماشا میکنند (و بعد از مدتی هم پیاده میشوند و میروند سوار ماشین دیگری شوند). جلو میروم که لااقل کار به جای باریک نکشد. رانندهی پیر بهوضوح برافروخته است و ظاهرا مشکل شنوایی هم دارد. سعی میکنم از او دلجویی کنم. بعد به سراغ رانندهی جوان میروم و اعتراض که چرا طرف را کتک زدی؟ خیلی راحت میگوید که «آخه هر چی بهش میگم نمیفهمه!»
پردهی سوم: باید فرم مربوط به کاری را در یک سازمان دولتی پر کنم. تلفن زدهام و پرسیدهام، گفتهاند تا ساعت سهونیم بعدازظهر هستیم. با ماشین در ترافیک تهران راه افتادهام خودم را ساعت سه رساندهام آنجا. نگهبان میگوید برق رفته و همه رفتهاند! یکی دو بار که اعتراض میکنم و میپرسم «چرا تلفنی به من گفتهاند تا سهونیم هستیم، به علاوه من فقط یک فرم میخواهم»، جوری برخورد میکند که انگار زبان فارسی نمیفهمم! خلاصهاش همان است که واریانس رفتار آدمها خیلی بالاتر از کاناداست. در کانادا هم آدمها خیلی متنوعاند ولی تا حد خوبی در حوزهی عمومی یادگرفتهاند که چطور با هم کنار بیایند و با مسالمت و با قبول تفاوتهایشان کنار هم زندگی کنند.
معنویت و معنای زندگی
این سوال که اصولا برای چه زندگی میکنیم و هدف از اینهمه غوغا چیست، خیلی بزرگتر از آن است که در یک پاراگراف به آن بپردازم. ولی بدون وارد شدن در جزییات، محدود گرفتن این زندگی به همین تجربهی مادی، نه تنها پایه و اساس محکمی ندارد، بهنظرم زندگی را خیلی خالی از معنا هم میکند. بهگمانم نوعی از «معنویت» و باور به بعدی فراتر از دنیای ملموس، تجربهی زندگی را خیلی شورانگیزتر میکند. هرچند این معنویت با اعتقاد و عمل به ادیان رسمی یکی نیست (و شاید گاهی متضاد هم باشد) ولی بههرحال تجربهی چنین معنویتی در ایران سادهتر است. دلیل اصلیش هم باز تا حدودی آدمها هستند، شاید به این دلیل که در ایران آدمها بیشتر به چرایی و هدف غایی زندگی فکر میکنند، شاید هم اینکه این حوزه انگار در غرب حالت تابو بهخود گرفته و در محاورههای روزمره نباید به آن اشارهای کرد. البته صحبت در این حوزهها در ایران هم محدودیتهای خودش را دارد که در پاراگراف بعدی به آن پرداختهام. امیدوارم از سخن بالا این سوءبرداشت نشود که تبلیغات مذهبی حکومتی در ایران به تقویت معنویت منجر شده. برعکس، متاسفانه این تبلیغات، که در قسمت قبل کمی به آن اشاره کردم، شاید اثر معکوس در جامعه گذاشته.
دورویی و خودسانسوری، میوهی تلخ بختک اسلام فقاهتی
روی دیگر بحث بالا در مورد معنویت و معنای زندگی، این است که در ایران گروهی گمان میکنند که پاسخ کامل و قطعی این سوالها را میدانند، راه رسیدن به آن را هم (در حد جزییاتی مثل «نحوهی ورود به مستراح») میدانند، و بهعلاوه اگر قدرتش را داشته باشند، این راهوروش زندگی را هم در جامعه اجباری خواهند کرد. بهنظر من، از بدترین نتایج قدرت گرفتن اسلام فقاهتی، دورویی اجباری آدمهاست. مثالهای روشنش از نحوهی لباس پوشیدن و مانند آن که بدیهیست ولی جنبههای مختلف آن خیلی فراتر از این ظواهر است و گاهی خیلی بارز هم نیست. مثلا در دانشگاه بخشی از امتیازهای لازم برای ارتقا و قرارداد دائم، امتیازهای «فرهنگی» است (مثل شرکت در کلاسهای عقیدتی یا گوش دادن به چرندیات نمایندگان حکومتی)، نه تنها خیلی از اساتید، شرکت در این بازی را قبول کردهاند (هرچند با نارضایتی)، بلکه حتی در صحبتهای معمولی در دانشگاه، مثلا سر میز غذا، چنان دستبهعصایند که نکند حرفی بزنند که بعدا در زمان ارتقا برایشان دردسر شود. بدیهیست این وضعیت محدود به دانشگاه هم نیست.
نمونه اول: همکار عزیزی که هیچ قرابتی هم با حکومت ندارد، سر میز غذا وقتی در مورد هزینههای نجومی به اصطلاح «حرم مطهر» خمینی صحبت میکرد، آنچنان غیر مستقیم حرف میزد که برایم سوال پیش آمد. در پاسخ من، دقیقا به همین موضوع ارتقا و قرادادهای رسمی دانشگاه اشاره میکرد. نمونهی دوم: رفتهام برای گرفتن گذرنامه، در فرمها، مثل خیلی جاهای دیگر، هم از «دین» پرسیده است هم «مذهب»، من هم مثل همهی جاهای دیگر هر دو را نوشتهام «اسلام». اطلاعات فرم را که وارد کرده، خودش دومی را تغییر داده به «شیعهی اثنیعشری» بعد فرم پرینت شده را به من نشان میدهد که ایرادی نداشته باشد. میگویم، مذهب را این ننوشتهام، نوشتهام اسلام، میگوید این مذهب نیست، فقط مجازی از بین گزینههای اثنیعشری، زیدی، سنی، و.... انتخاب کنی. میگویم هیچکدام از اینها نیستم، میگوید نکند از فردا به فکر شنود تلفنت هستی؟! منظورم از بیان این مثالها نقد این موارد خاص نیست، مقصود اصلی تبیین عمق خودسانسوریست که ترس از عقوبتهای حکومتی در آدمها ایجاد کرده.
فساد اقتصادی و دیگر شاخصهای اخلاق عمومی
به دلایل مختلف، به کارهای صنتعی در کنار دانشگاه یا حتی خارج از دانشگاه توجه داشتهام. به همین دلیل در سالهای گذشته کموبیش اگر فرصتی دست داده، سعی کردهام تجربیات دوستانی که در ایران درگیر کارهای صنعتیاند را بشنوم. یکی از مواردی که ترجیعبند خیلی از این تجربههاست، فساد اداری و بهخصوص عادی شدن رشوه است. این البته برای خیلی از ما شاید خبر جدیدی نباشد ولی هم حجم و هم گستردگی این رشوه دادنها فراتر از تصور اولیهی من بوده. مثلا یک نمونهی کاملا رایج وقتیست که بهعنوان پیمانکار با مامور خرید (یا واسطه، یا رابط، یا هرچه که اسمش را بگذارید) از یک سازمان دولتی طرفید و مامور خرید در قبال «کمک» به عقد قرارداد، علنا از شما طلب درصد قابل توجهی از مبلغ قرارداد را میکند. درصدها و مبالغ هم عجیب بالاست، حتی ممکن است آن مامور خودش پیشنهاد بدهد که مبلغ قرارداد را ۱۰ درصد بیشتر کنید و آن ۱۰ درصد را به او بدهید. مثالهای مشخصی که از فساد اقتصادی در ذهن دارم زیاد است ولی بیانش نوشته را خیلی طولانی خواهد کرد.
نمونهی اول: با دوستی قدیمی که سالها درگیر کار جدی صنعتی است و به سلامت اخلاقیش کاملا واقفم، در همین مورد صحبت میکردم. میگفت از دهها قراردادی که این سالها داشته (به گمانم عموما با کارفرماهای دولتی) شاید تنها در یکی دو مورد، مامور خرید رشوهای طلب نکرده و صراحتا میگفت که بدون کسب رضایت این اشخاص عقد چنین قراردادهایی ناممکن است. تازه این دوستم میگفت حداقل وجدانم از این نظر آسوده است که هر کاری برعهده گرفتهایم، تحویل دادهایم، خیلیهای دیگر قراردادهای کلان دولتی میبندد، در قبالش هم خیلی کاری تحویل نمیدهند!
نمونهی دوم: دوستی که صاحب کسبوکار خصوصی خودش است، در مناقصهای برای یک پروژهی بزرگ دولتی شرکت کرده. شرکت رقیب با او تماس گرفته و پیشنهاد کرده در ازای مبلغی بیش از صدهزار یورو از مناقصه کنار خواهد کشید. دوستم امتناع کرده، شرکت رقیب هم در پاسخ، با کارفرمای دولتی تماس گرفته و با ادعاهای «خط ولایت» و «سرباز نظام» بودنشان عملا کارفرما را تهدید کرده که حواسشان باشد پروژه را به چه کسی دارند میدهند.
نمونهی سوم: دوستی یک پروژهی دولتی را تقریبا گرفته ولی مبلغ درخواستیش بیش از مقداریست که کارفرما مجاز به پرداخت است. کارفرما هم میداند که مبلغ قرارداد باید بیشتر باشد، خودش پیشنهاد داده که درست است که ما برای این «نرمافزار» نمیتوانیم بیش از این بپردازیم ولی بودجهی «سختافزار» فراوان داریم. شما یک بند تهیهی سرور هم به قرارداد اضافه کنید و از آن طریق سرورها را با چند برابر قیمتی که برایتان تمام میشود به ما بفروشید. بزرگترین درد در این مورد بهنظرم این است که قبح رشوه (و انواع دیگر فساد اداری) تا حد زیادی از بین رفته و به یک تجربهی نسبتا معمولی تبدیل شده است. رشوه به مامور مالیات، رشوه به پلیس، رشوه به کارمند دولت برای انجام سریعتر کار ما خارج از نوبت و ...
نقشهی «شاخص احساس فساد» (Corruption Perceptions Index) در سال ۲۰۱۴، برگرفته از این عکس ویکیپدیا. نقشهی تعاملی اصلی از وبگاه شفافیت بینالملل در اینجا قابل مشاهده است. برای توضیحات بیشتر، به متن نگاه کنید.
برای نوشتن این قسمت، و برای پرهیز از کلیگویی، کنجکاو شدم که کمی دقیقتر به موضوع فساد اقتصادی و دولتی نگاه کنم. در این میان به آمار سازمان شفافیت بینالملل رسیدم. نقشهی روبهرو، پراکندگی «شاخص احساس فساد» (Corruption Perceptions Index) را نشان میدهد که اطلاعات بیشتر در مورد آن را میتوانید در اینجا یا توضیح مختصر و نتایجش را در این صفحهی ویکیپدیا ببینید. از دید این شاخص، ایران در سال ۲۰۱۴ در بین ۱۷۵ کشور، در رتبه ۱۳۶ قرار میگیرد در کنار کشورهایی مثل پاکستان با رتبهی ۱۲۶، و اوکراین ۱۴۲ (کانادا ۱۰ و آمریکا ۱۷ است). برای اینکه شهود بهتری نسبت به این شاخص پیدا کنیم، میتوان آن را در کنار شاخص بهتری از همین موسسه گذاشت. این شاخص را «فشارسنج فساد جهانی» ترجمه کردهام (Global Corruption Barometer) که اطلاعات مفصل در مورد آن اینجا موجود است. ویژگی جالب این شاخص این است که مستقیما از هزار نفر در کشورهای شرکت کننده در مورد فساد اقتصادی سوال شده. مثلا این سوال مشخص که آیا در یک سال گذشته رشوه پرداخت کردهاند یا نه. خلاصه نتایج این تجربهسنجی را میتوانید در این مطلب ویکیپدیا ببینید. متاسفانه ایران در بین حدودا صد کشوری که در سال ۲۰۱۳ در این بررسی بودهاند نیست ولی اگر به شاخص قبلی برگردیم و به کشورهای مشابه ایران مثل پاکستان و اوکراین مراجعه کنیم به رقمی بیش از ۳۰ درصد میرسیم. یعنی در این کشورها، حدود یک سوم از پاسخدهندگان در یک سال گذشته رشوه دادهاند. بهنظرم رقم تکاندهندهایست.
البته شاخصهای اخلاقی دیگر هم که به حوزهی عمومی مربوط میشود، تعریفی ندارند. یادمان نرود که بالاترین مقام اجرایی کشور جلوی دهها میلیون نفر علنا دروغ میگفت و خیلیها آن را تعبیر به «زرنگی» میکردند! بگذریم ... این که چرا شاخصهای اخلاق عمومی ما پایین است، بحث مفصلیست و من سعی کردم در متن از آن پرهیز کنم، صرفا مشاهداتم را نوشتهام چون بهنظرم برای کسی که بهفکر کار صنعتی با رعایت ضوابط اخلاقیست، مهم است. برای توجه به پیچیدگی «چرایی» این بحث، بهعنوان یک نمونه، بحث مالیات را در نظر بگیرید. بهنظر من در یک حکومت دموکراتیک، میتوان استدلال کرد که مالیات «حقالناس» است و عدم پرداخت آن، پایمال کردن حقوق دیگران. در ایران چنین استدلالی به این سادگی نیست. نه نحوهی هزینهی درآمدهای دولت آنقدر شفاف است، نه قوانین مالیاتی و نحوهی تصویب آن. یک نتیجهاش این است که استفاده از دو دفتر دخلوخرج، یکی واقعی و یکی برای ادارهی مالیات، معمول شود. طبیعی است که مامور مالیات هم این را میداند و بنابراین برای راضی کردن ایشان هم اندکی باید هزینه کرد! بهعلاوه ضمانت اجرایی قوانین هم بسیار مهم است. در همین کانادا، برای من چندین بار پیش آمده که فروشنده یا ارائه کنندهی خدمات، پیشنهاد داده مبلغ مالیات فروش را نپردازم و درعوض رسید هم نگیرم (چون با صدور رسید، دیگر جرات عدم پرداخت مالیات مربوطه را نخواهد داشت). من البته این پیشنهادها را رد کردهام ولی منظورم توجه به پیچیدگی بحث «چرایی ضعف اخلاقی» ماست.
نمونهی دوم: دوستی که صاحب کسبوکار خصوصی خودش است، در مناقصهای برای یک پروژهی بزرگ دولتی شرکت کرده. شرکت رقیب با او تماس گرفته و پیشنهاد کرده در ازای مبلغی بیش از صدهزار یورو از مناقصه کنار خواهد کشید. دوستم امتناع کرده، شرکت رقیب هم در پاسخ، با کارفرمای دولتی تماس گرفته و با ادعاهای «خط ولایت» و «سرباز نظام» بودنشان عملا کارفرما را تهدید کرده که حواسشان باشد پروژه را به چه کسی دارند میدهند.
نمونهی سوم: دوستی یک پروژهی دولتی را تقریبا گرفته ولی مبلغ درخواستیش بیش از مقداریست که کارفرما مجاز به پرداخت است. کارفرما هم میداند که مبلغ قرارداد باید بیشتر باشد، خودش پیشنهاد داده که درست است که ما برای این «نرمافزار» نمیتوانیم بیش از این بپردازیم ولی بودجهی «سختافزار» فراوان داریم. شما یک بند تهیهی سرور هم به قرارداد اضافه کنید و از آن طریق سرورها را با چند برابر قیمتی که برایتان تمام میشود به ما بفروشید. بزرگترین درد در این مورد بهنظرم این است که قبح رشوه (و انواع دیگر فساد اداری) تا حد زیادی از بین رفته و به یک تجربهی نسبتا معمولی تبدیل شده است. رشوه به مامور مالیات، رشوه به پلیس، رشوه به کارمند دولت برای انجام سریعتر کار ما خارج از نوبت و ...
نقشهی «شاخص احساس فساد» (Corruption Perceptions Index) در سال ۲۰۱۴، برگرفته از این عکس ویکیپدیا. نقشهی تعاملی اصلی از وبگاه شفافیت بینالملل در اینجا قابل مشاهده است. برای توضیحات بیشتر، به متن نگاه کنید.
برای نوشتن این قسمت، و برای پرهیز از کلیگویی، کنجکاو شدم که کمی دقیقتر به موضوع فساد اقتصادی و دولتی نگاه کنم. در این میان به آمار سازمان شفافیت بینالملل رسیدم. نقشهی روبهرو، پراکندگی «شاخص احساس فساد» (Corruption Perceptions Index) را نشان میدهد که اطلاعات بیشتر در مورد آن را میتوانید در اینجا یا توضیح مختصر و نتایجش را در این صفحهی ویکیپدیا ببینید. از دید این شاخص، ایران در سال ۲۰۱۴ در بین ۱۷۵ کشور، در رتبه ۱۳۶ قرار میگیرد در کنار کشورهایی مثل پاکستان با رتبهی ۱۲۶، و اوکراین ۱۴۲ (کانادا ۱۰ و آمریکا ۱۷ است). برای اینکه شهود بهتری نسبت به این شاخص پیدا کنیم، میتوان آن را در کنار شاخص بهتری از همین موسسه گذاشت. این شاخص را «فشارسنج فساد جهانی» ترجمه کردهام (Global Corruption Barometer) که اطلاعات مفصل در مورد آن اینجا موجود است. ویژگی جالب این شاخص این است که مستقیما از هزار نفر در کشورهای شرکت کننده در مورد فساد اقتصادی سوال شده. مثلا این سوال مشخص که آیا در یک سال گذشته رشوه پرداخت کردهاند یا نه. خلاصه نتایج این تجربهسنجی را میتوانید در این مطلب ویکیپدیا ببینید. متاسفانه ایران در بین حدودا صد کشوری که در سال ۲۰۱۳ در این بررسی بودهاند نیست ولی اگر به شاخص قبلی برگردیم و به کشورهای مشابه ایران مثل پاکستان و اوکراین مراجعه کنیم به رقمی بیش از ۳۰ درصد میرسیم. یعنی در این کشورها، حدود یک سوم از پاسخدهندگان در یک سال گذشته رشوه دادهاند. بهنظرم رقم تکاندهندهایست.
البته شاخصهای اخلاقی دیگر هم که به حوزهی عمومی مربوط میشود، تعریفی ندارند. یادمان نرود که بالاترین مقام اجرایی کشور جلوی دهها میلیون نفر علنا دروغ میگفت و خیلیها آن را تعبیر به «زرنگی» میکردند! بگذریم ... این که چرا شاخصهای اخلاق عمومی ما پایین است، بحث مفصلیست و من سعی کردم در متن از آن پرهیز کنم، صرفا مشاهداتم را نوشتهام چون بهنظرم برای کسی که بهفکر کار صنعتی با رعایت ضوابط اخلاقیست، مهم است. برای توجه به پیچیدگی «چرایی» این بحث، بهعنوان یک نمونه، بحث مالیات را در نظر بگیرید. بهنظر من در یک حکومت دموکراتیک، میتوان استدلال کرد که مالیات «حقالناس» است و عدم پرداخت آن، پایمال کردن حقوق دیگران. در ایران چنین استدلالی به این سادگی نیست. نه نحوهی هزینهی درآمدهای دولت آنقدر شفاف است، نه قوانین مالیاتی و نحوهی تصویب آن. یک نتیجهاش این است که استفاده از دو دفتر دخلوخرج، یکی واقعی و یکی برای ادارهی مالیات، معمول شود. طبیعی است که مامور مالیات هم این را میداند و بنابراین برای راضی کردن ایشان هم اندکی باید هزینه کرد! بهعلاوه ضمانت اجرایی قوانین هم بسیار مهم است. در همین کانادا، برای من چندین بار پیش آمده که فروشنده یا ارائه کنندهی خدمات، پیشنهاد داده مبلغ مالیات فروش را نپردازم و درعوض رسید هم نگیرم (چون با صدور رسید، دیگر جرات عدم پرداخت مالیات مربوطه را نخواهد داشت). من البته این پیشنهادها را رد کردهام ولی منظورم توجه به پیچیدگی بحث «چرایی ضعف اخلاقی» ماست.
محصولات فرهنگی
آهنگ «ساقی میخواران» از گروه دنگشو
نماهنگ «اینجا شهر من نیست» از گروه پالت