چرا نبود «آزادی بیان» از مهمترین مشکلات کشور است؟
اغلب ایرانیانی که دغدغهی شرایط کشور و اصلاح وضع فعلی را دارند (همان «ما»ی این نوشته)، چه داخل و خارج از ایران، در حد قابل توجهی مسائل سیاسی روز را دنبال میکنند، که این بهنظرم مزیتی است
جالب اینکه بعضی از ایرانیانی که سالها در خارج از ایران زیستهاند، تحت تاثیر شرایط نسبتا پایدار سیاسی در غرب، به این نتیجه میرسند که تمرکز ایرانیان روی سیاست زیاد است و اصطلاحا این هم «بهخاطر جهانسومی» بودن ماست! از ژستهای مضحک شبهروشنفکری بعضی از این ایرانیان که بگذریم، دلیل این سوءتفاهم بهنظرم نادیده گرفتن مسیری است که غرب برای رسیدن به ثبات فعلیاش پیموده. مسیری که پر است از درگیریهای سیاسی، از تشکیل مجلس برای کنترل قدرت شاه گرفته تا کمکردن نفوذ کلیسا و از پایهگزاری نظامهای سیاسی بر اساس برابری گرفته تا درگیریهای خونین برای تضمین حقوق برابر همهی انسانها در قانون. این مسیری است که طی بیش از پنج قرن پیموده شده ولی برای ما شاید کمی بیش از یک قرن پیش شروع شده باشد و کماکان راهی دراز در پیش دارد.
ولی کافی نیست. وضعیت سیاسی ما شبیه بحران کمآبی در یک شهر است که حل آن «عمل» و همیاری تعداد زیادی از ساکنان شهر را میطلبد، نه فقط دنبال کردن اخبار کمآبی. بهنظرم شاخص اصلی این بحران سیاسی هم میزان «آزادی بیان» در کشور است، به مفهوم جامعی که مثلا در
بخش دوم منشور حقوق و آزادیهای کانادا
يا
اصلاحیهی اول قانون اساسی آمریکا
مطرح است که از جمله آزادی اجتماعات، ادیان و غیره را هم شامل میشود. فراوان شنیدهایم که مشکلات مختلف مانند کندی رشد اقتصادی، معضلات مربوط به فساد اداری و اقتصادی، سقوط اخلاق عمومی، آلودگی هوا، کمآبی و ... بهعنوان مهمترین مسائل کشور مطرح میشود. قطعا همهی این مسائل بسیار مهم است ولی اندکی تامل کنیم که اگر نتوان آزادانه در مورد هریک از این مسائل صحبت کرد، آیا امیدی به پیادهسازی هیچ راهحل بنیادینی برای آنها وجود دارد؟
در جلسهی کتابی که اخیرا در واترلو داشتم
به دوستان یادآوری کردم آنقدر رزرو کلاس برای برگزاری چنین جلساتی در دانشگاه واترلو ساده است که وقتی در ایران، با همکاری تعدادی از دانشجویان به فکر ایجاد جلسهی مشابهی در دانشگاه تهران بودم چندان به دردسرهای گرفتن فضا فکر نکرده بودم. صرف جمع شدن عدهای دور هم در فضای دانشگاه و صحبت حول مسائل تاریخی و اجتماعی، حساسیت برانگیز است.
معروف است که «درک مسئله، نیمی از حل آن است». وضعیت فعلی کشور در حوزهی آزادی بیان، نه تنها یافتن راهحل برای خیلی از مشکلات فوق را با موانع مصنوعی مواجه میکند، بلکه حتی طرح و درک این مسائل را هم مشکل میکند (تکرار اتهامات «تشویش اذهان عمومی» و «نشر اکاذیب» را در چند دههی گذشته بهیاد بیاوریم).
وضعیت «ما» در سپهر سیاسی کشور و اهمیت دورهی گذار
شدت درگیریهای جنگ داخلی سوریه، گاهی تظاهرات مسالمتآمیز ماههای ابتدایی آن را از یادها میبرد. تظاهراتی که با سرکوب دولتی و کشتار چند هزار نفره، منتهی به فاز مسلحانه شد. عکس برگرفته از صفحه مرحلهی تظاهرات جنگ داخلی سوریه در ویکیپدیا
در کنار فضای رعب و سرکوب، وضعیت پرآشوب منطقه بعد از «بهار عربی» دستآویزی شده برای تبلیغات حکومتی در دو راستا:
- از یک سو، ترویج ترس از بیثباتی، مردم را از ایجاد تغییرات بنیادی، مایوس و هراسان میکند.
- از سوی دیگر، تاکید بر مولفههای مذموم ملتساز، بهخصوص مذهب تشیع، احساسات ملی مردم را در راستای اهداف فرقهای حکومت در منطقه برمیانگیزد.
صداوسیما و رسانههای حکومتی
گزارشی از حملات هلیکوپترهای ارتش سوریه با بمبهای بشکهای در حلب
(گزارش «شبکهی ۴» بریتانیا، خرداد ۱۳۹۴)
زندگی و فعالیت سیاسی در ایران، متاسفانه نیازمند توجه به رسانههای حکومتی، از جمله صداوسیماست، به دلیل وسعت تاثیر آن در جامعه و نبود رسانههای مستقل قابل رقابت با آن. میگویم «متاسفانه» به این دلیل که در خیلی از موارد، اخبار این رسانهها به حدی از وقاحت و ریاکاری میرسد که دنبال کردن آن اعصاب پولادین میخواهد. بهعنوان مثال، در مدتی که در ایران بودم، هم درگیریهای خونین سوریه در جریان بود، هم یمن. در هر دو مورد هم گزارشهای فراوان از حمله هواپیماها به شهروندان وجود دارد. اخبار صداوسیما پر بود از گزارشهای «مظلومیت یمن» ولی تقریبا هیچ خبری از
بمبهای بشکهای رژیم اسد
و
حمله به مدرسهها و کودکان سوریه
وجود نداشت. بهعلاوه، روند سالهای دور گزارش پیوستهی «صلابت ایران» و «حقارت دشمنان ایران» کماکان ادامه داشت.
از مثالهای مرتبط با این موضوع، گزارشهای روزانهی صداوسیما از
کشتی ارسال کمک به یمن
و ادعای این بود که
کشتی مستقیما به یمن خواهد رفت و هیچ کشوری هم نمیتواند آن را بازرسی کند.
حتی گزارشگر از روی عرشه کشتی ایرانی، ناوهای آمریکایی را در نزدیکی نشان میداد با ادعای اینکه هیچ کاری نمیتوانند بکنند. روز آخر هم
ناگهان کشتی از جیبوتی سردرآورد
بدون سروصدای خیلی زیاد و مثلا پاسخ به این پرسش که این همه صلابتی که بیش از یک هفته بهخورد مردم داده شد، یک دفعه کجا رفت؟
(گزارش «شبکهی ۴» بریتانیا، خرداد ۱۳۹۴)
بههرحال انتظار خیلی زیادی هم از صداوسیما نداشتم و شاید به دلیل همین انتظار پایین، بعضی از برنامهها و شکستن بعضی از تابوها در آنها برایم جالب بود. مثلا شبی برنامهای بود در مورد طلاق و اینکه بعد از طلاق چه رفتارهایی باید کرد که هزینهی این اتفاق در زندگی دو طرف و فرزندان و نزدیکان آنان کمتر شود که بهنظر جالب و منطقی بود و از کلیشههای مربوط به بسنده کردن به مذمت طلاق و چشم بستن بر آن بهعنوان یک مشکل اجتماعی، گذر کرده بود.
اینترنت، رسانههای غیرحکومتی و ماهواره
از رسانههای حکومتی که بگذریم، رسانههای غیر دولتی داخلی، تحت فشار فراوان حکومت به ورطهی خودسانسوری افتادهاند. البته کماکان تنوع روزنامهها و اخباری که پوشش میدهند قابل توجه است و توقف جلوی دکهی روزنامهفروشی، لذت بخش. ولی بهعنوان کسی که دوران اصلاحات را از نزدیک دیده، قطعا وضعیت آزادی رسانهها از اواخر دههی هفتاد کمتر است. نزدیک به سالگرد مرگ رهبر سابق انقلاب، تمام روزنامهها، از هر جناحی، پراند از مقالههای تجلیل و تعریف از او، دریغ از یک گزارش با اندکی انتقاد از رهبری او. وضعیت رهبر فعلی هم که روشن است، نه تنها سر سوزن انتقادی وجود ندارد، حتی بهنظرم، اجتناب از پوشش اخبار او هم برای روزنامهها غیرممکن است و انگار تحت دستورالعملی موظفند که گزارش دیدارها و سخنانش را در صفحهی اول پوشش دهند.
وضعیت اینترنت هم بدون استفاده از فیلترشکن واقعا اسفبار است. برای گذر از فیلتر اینترنت، ظاهرا استفاده از ویپیان (VPN) مرسوم و دسترسی به آن نسبتا ساده است. من در مدتی که در ایران بودم از تور و سایفون استفاده میکردم. البته اغلب این ابزارهای ضد فیلتر بهنوعی به رمزنگاری ارتباطات و بهطور خاص اساسال (SSL) وابستهاند و گاهی ترافیک اساسال به خارج از ایران با اختلالهای عمدی مواجه میشود. بهعنوان نمونه، این لینک مربوط به یک مورد در سال ۱۳۹۰ است، ولی بهنظرم این مشکل کماکان ادامه دارد هر چند نه به شدت مواردی که سروصدایش به رسانهها میرسد. در این میان، نکتهی مثبت، افزایش سرعت دسترسی به اینترنت و شیوع خدمات مبتنی بر اینترنت است، مانند انواع سامانههای فروش اینترنتی، خدمات بانکی، بخشی از خدمات دولتی و غیره، که خودبهخود، میزان نفوذ اینترنت را در کشور خیلی بیشتر کرده است. خدمات نسل سوم (3G) تلفنهای همراه هم با قیمتهای نازل (در مقایسه با کانادا) رو به افزایش است.
بزرگترین استثنا در میان سانسور رسانهها، شبکههای ماهوارهای است. در شهرهای بزرگ، مثل تهران و اصفهان، دسترسی به ماهواره خیلی بیشتر از سیزده سال پیش است. بهعلاوه کیفیت شبکههای ماهوارهای (از نقطهنظر موضوع این نوشته) بهنظرم خیلی بهتر از قبل است. بهعنوان مثال، دیدن و شنیدن اخبار بیبیسی فارسی رایج است و بهجز در مواردی که به پای هستهی اصلی قدرت میپیچد، مثل مستند «خط و نشان رهبر» که در زمان پخش آن ارسال پارازیت برای اختلال شبکه بیبیسی فارسی تشدید شد و متعاقب آن چند نفر داخل ایران دستگیر شدند. دیدن این قطعه فیلم مفید است برای درک حال و هوای جامعهای که حاکمیتش آرزوی کنترل همهی روزنههای اطلاعاتی را دارد. برنامههای آن بدون پارازیت قابل مشاهده و پیگیری است.
وضعیت اینترنت هم بدون استفاده از فیلترشکن واقعا اسفبار است. برای گذر از فیلتر اینترنت، ظاهرا استفاده از ویپیان (VPN) مرسوم و دسترسی به آن نسبتا ساده است. من در مدتی که در ایران بودم از تور و سایفون استفاده میکردم. البته اغلب این ابزارهای ضد فیلتر بهنوعی به رمزنگاری ارتباطات و بهطور خاص اساسال (SSL) وابستهاند و گاهی ترافیک اساسال به خارج از ایران با اختلالهای عمدی مواجه میشود. بهعنوان نمونه، این لینک مربوط به یک مورد در سال ۱۳۹۰ است، ولی بهنظرم این مشکل کماکان ادامه دارد هر چند نه به شدت مواردی که سروصدایش به رسانهها میرسد. در این میان، نکتهی مثبت، افزایش سرعت دسترسی به اینترنت و شیوع خدمات مبتنی بر اینترنت است، مانند انواع سامانههای فروش اینترنتی، خدمات بانکی، بخشی از خدمات دولتی و غیره، که خودبهخود، میزان نفوذ اینترنت را در کشور خیلی بیشتر کرده است. خدمات نسل سوم (3G) تلفنهای همراه هم با قیمتهای نازل (در مقایسه با کانادا) رو به افزایش است.
بزرگترین استثنا در میان سانسور رسانهها، شبکههای ماهوارهای است. در شهرهای بزرگ، مثل تهران و اصفهان، دسترسی به ماهواره خیلی بیشتر از سیزده سال پیش است. بهعلاوه کیفیت شبکههای ماهوارهای (از نقطهنظر موضوع این نوشته) بهنظرم خیلی بهتر از قبل است. بهعنوان مثال، دیدن و شنیدن اخبار بیبیسی فارسی رایج است و بهجز در مواردی که به پای هستهی اصلی قدرت میپیچد، مثل مستند «خط و نشان رهبر» که در زمان پخش آن ارسال پارازیت برای اختلال شبکه بیبیسی فارسی تشدید شد و متعاقب آن چند نفر داخل ایران دستگیر شدند. دیدن این قطعه فیلم مفید است برای درک حال و هوای جامعهای که حاکمیتش آرزوی کنترل همهی روزنههای اطلاعاتی را دارد. برنامههای آن بدون پارازیت قابل مشاهده و پیگیری است.
رابطهی دین و سیاست
«...فرق اساسى حكومت اسلامى با حكومتهاى مشروطه سلطنتى و جمهورى در همين است: در اينكه نمايندگان مردم، يا شاه، در اين گونه رژيمها به قانونگذارى میپردازند؛ در صورتى كه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافتهاست. شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچ كس حق قانونگذارى ندارد؛ و هيچ قانونى جز حكم شارع را نمیتوان به مورد اجرا گذاشت. به همين سبب، در حكومت اسلامى به جاى مجلس قانونگذارى، كه يكى از سه دسته حكومتكنندگان را تشكيل میدهد، مجلس برنامهريزى وجود دارد كه براى وزارتخانههاى مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتيب میدهد؛ و با اين برنامهها كيفيت انجام خدمات عمومى را در سراسر كشور تعيين میكند...»
برگرفته از کتاب «ولایت فقیه» (برگردان از مجموعهی بحثهای خمینی در نجف تحت عنوان «حکومت اسلامی») بخش «طرز حکومت اسلامی»
تصویر از ویکیپدیا
برای هر دین و متن دینی، امکان برداشتهای مختلف و گاهی متضاد، وجود دارد. اسلام هم از این نظر مستثنی نیست. میتوان مسلمان بود و تکثرگرا، به عقاید دیگران احترام گذاشت و صدایشان را خفه نکرد و هم میتوان هر صدای مخالفی را خاموش کرد و مثلا حتی نحوهی لباس پوشیدن مردم را جزء مهمترین دغدغههای حکومت دانست.
به گمان من، یکی از مهمترین موانع ایجاد تغییر اساسی در امور حاکمیتی کشور، مذهب تشیع و قرائت خاصی از آن است که در جامعه رواج داده میشود (و من نامش را «تشیع فقاهتی» میگذارم). بیان دلایل مفصل این ادعا نوشتهی جداگانهای میطلبد، ولی از همان دوران قبل از مشروطه که نگاه کنیم، حتی بخش قابل توجهی از آن دسته از مجتهدینی که در زمرهی طرفداران مشروطه به حساب میآیند، برداشتی از فقاهت و تشیع دارند که به هیچ وجه با آرمان یک مجلس مردمی سازگار نبوده و نیست (روحانیون مخالف مشروطه که جای خود دارند). به بیان دیگر اصولا بخشهای عمدهای از زندگی اجتماعی و سیاسی وجود دارد که تشیع فقاهتی آنها را حوزهی بیمنازع خودش میداند و بههیچ وجه معتقد به قانونگذاری یا تصدی در آن بخشها توسط یک مجلس و حکومت عرفی، بدون نظارت فقیه، نیست.
بهعنوان نمونه، چند سال پیش مجلس فرمایشی شورا، قانونی تصویب کرد در مورد قوانین ارث زن از زمین.
عکسالعمل جعفر سبحانی به آن و نامهای که رییس مجلس نوشت
جالب بود و تا حد زیادی منظور من از ادعای فوق را نشان میدهد. ایشان نوشته است:
«حضور همه نمایندگان، مصدّع میشود در اخبار شنیدیم كه درباره ارث زن از زمین، قانونی به تصویب نمایندگان رسیده است. اینجانب در مصوّبه و محتوای قانون، سخنی نمیگویم، ولي نظر شریف نمایندگان را به نكتهای دیگر جلب میكنم و آن اينكه قانونگذاری دو مرحله دارد: تبیین حكم شرع از كتاب و سنت، و این برعهده فقیهان اسلام است. تصویب قوانینی در مسائل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در حدود قوانین شرع، كه این وظیفه نمایندگان است.
تحدید ارث زوجه از مسائل شرعی است كه باید در آن، فقیهان اسلام نظر دهند، آنگاه مجلس برای اجرای اين حكم، برنامهريزی كند. همان طوری كه تفکیک قوای سهگانه از اصول اساسي ما است، تفکیک این دو قلمرو نیز چنین است و آنچه كه بر عهده مراجع تقليد گذارده شده، غیر از وظیفهای است كه بر عهده نمایندگان است.»
این نقل قول را مقایسه کنید با آنچه از خمینی از درس حکومت اسلامیش در بالا نوشتهام. البته برای اینکه سوءتفاهمی پیش نیاید که مجلس فرمایشی تغییری در این برداشت ایجاد کرده، خوب است
پاسخ رییس مجلس
را هم بخوانید با این عنوان: «مجلس عین فتوای رهبر معظم انقلاب را به صورت قانون تصویب کرده است.»
این موضوع کشف خارقالعادهی من نیست و خیلی از نیروها و فعالان سیاسی به آن واقفند ولی حداقل در داخل ایران، تلاش زیادی برای به چالش کشیدن این برداشت از دین وجود ندارد. میدانم که هزینهی طرح چنین انتقادهایی بالاست ولی لااقل میتوان به آتش این فرقهگرایی و فقاهت ندمید. بعضی از کنشگرانی که اسم ملی را روی خود میگذارند، طرفدار توسعهی شیعهگری بهعنوان یک عنصر ملیاند مشابه همان ابزاری که صفویه از آن بهره برد. بهخصوص بعد از قدرت گرفتن داعش و اوج گرفتن اختلافات با عربستان و ترکیه بر سر بحرانهای منطقه، این نوع حمایت از تشیع بیشتر هم شده است. این پدیده بهنظرم برجستهتر از سیزده سال پیش شده است.
برگرفته از کتاب «ولایت فقیه» (برگردان از مجموعهی بحثهای خمینی در نجف تحت عنوان «حکومت اسلامی») بخش «طرز حکومت اسلامی»
تصویر از ویکیپدیا
هدررفتن سرمایه گفتمان اجتماعی
هر جامعهای، ظرفیت مشخصی برای بحث حول مسائل اجتماعی و ایجاد تغییر در آنها دارد. در هر دورهی زمانی، موضوع یا موضوعهایی توجه اصلی نیروهای فعال جامعه را به خود جلب میکند و انگیزهی تغییر و اصلاح ایجاد میکند. به بیان دیگر برای مشکلاتی که حل آن بسیج اجتماعی میطلبد، نمیتوان در یک زمان به همهی آنها پرداخت چون ظرفیت توجه آحاد ملت محدود است. اینگونه مشکلات، توجه تعداد زیادی از مردم را میطلبد و ایجاد حرکتی فراگیر را که من به آن گفتمان اجتماعی میگویم. یکی از مشاهداتم در ایران هدررفتن این سرمایهی محدود گفتمان اجتماعی، حول مسائل عجیب و مصنوعی بود. صرفا برای نمونه، حضور زنان در ورزشگاه و برخورد با پوشیدن چکمههای بلند زنانه دو مثال است.
اینها را صرفا بهعنوان نمونه بیان کردم: مسابقات والیبال قبلا ظاهرا با حضور خانمها برگزار میشد و بعد ناگهان، حاکمیت تصمیم گرفته بود که چنین حضوری به صلاح نیست. در بهار گذشته، یکی از بحثهای داغ این بود که خانمها باید امکان حضور در ورزشگاه را داشته باشند یا نه. یا به یاد دارم که چند سال پیش، حساسیت زیادی ایجاد شده بود روی پوشیدن چکمههای بلند زنانه، تا جایی که
فرمانده نیروی انتظامی مدعی بود با پوشیدن آن برخورد خواهد شد.
آن زمان، بین موافقان و مخالفان سروصدای زیادی ایجاد شد. در زمستان گذشته که ایران بودم یک مشاهده این بود که پوشیدن این چکمهها، هم فراوان بود، هم کسی ظاهرا کاری به آن نداشت.
در خیلی از موارد هم سروصداهای کاذب که میخوابد، بهنظر میرسد که این وسط فقط بخشی از همان سرمایه گفتمان اجتماعی بر سر یک مسئلهی ساده و خودساخته هدر رفته است. در بعضی موارد، به گمانم، حتی حاکمیت در ایجاد و مشتعل کردن آتش موضوعات بیاهمیت، دقیقا برای هدر دادن همین سرمایهی اجتماعی تلاش میکند. ماجرای آن خوانندهی جوان که از دنیا رفت و آن همه شلوغبازی رسانههای رسمی و فراگیر، شاید از همین دست بود.
نگاه به تصویر کلی
بهدلیل حساسیتی که در حوزهی سیاست و رسانهها داشتهام، مشاهداتم فراوان است ولی احتمالا از حوصلهی یک پست وبلاگی خیلی فراتر باشد. مثلا به این موضوعات اصلا نپرداختم:
- اقلیتها و حقی که از آنان ضایع میشود (نه تنها توسط دولت)
- قویتر شدن سیاستهای «روسیه محور» حاکمیت که انسان را به یاد تاریخ دوران محمدعلی شاه میاندازد
- وضعیت زندانیان سیاسی و بیتفاوتی نسبی جامعه نسبت به آنها
- عافیتطلبی انسانها یا شاید ناامیدیشان از ایجاد هر تغییر قابل توجه
۴ نظر:
سیستم حکومتی در جهت تعادل قدرت موجود شکل میگیرد. تغییری که در کشورهای غربی رخ داد نتیجه تغییر توزیع قدرت در این کشورها و تلاش برای ایجاد موازانهی جدید بوده. قطعا چنین تغییری بدون مقاوت قدرت حاکم رخ نمیدهد.
آیا مردمی که در ایران زندگی میکنند حاضر به دادن هزینهای که ذکر میکنی هستند یا نه. هزینهای که میتواند واقعا ایران رو تبدیل کند به سوریه یا حتی بدتر از آن. ایران نسبت به کشورهای دیگر منطقه بافت جمعیتی خیلی متنوعتری دارد. وجود یک نیروی نظامی مرکزی قوی برای امنیت ایران حیاتی هست.
توصیفت از تونس در مقایسه با سوریه به نظرم درست نیست. تونس استثنا هست. اینکه چرا استثنا شده قابل بحث هست. ولی دلایلی که ذکر میکنی کافی نیست. مقایسه کن با مصر که مبارک مقاومت زیادی نکرد. ولی در عمل این ارتش بود که مبارک را حذف کرد. همین مساله تا حد خوبی در تونس هم اتفاق افتاد. بنعلی تا مدتها تلاش میکرد که (مانند داستان یمن) از عربستان به تونس برگردند. مشکل اصلی در سوریه مسلح شدن نیروهای مخالف دولت بوده که چنین بحرانی بوجود آورده. عجلهی برای رسیدن به نتیجه معمولا منجر میشود به رفتن به سوی مقاومت مسلحانه. قانع کردن اکثریت قریب به اتفاق مردم در مورد موضوعی زمان زیادی میخواهد و معمولا فعالینی که عجله میکنند حوصله این تغییر دیدگاه را ندارند به سمت مبارزهی مسلحانه میروند. در مورد سوریه، اگر نگاه دقیقتر کنی بعد از بهار عربی در مصر اسد حاضر به گفتگو جدی با معترضین برای انجام اصلاحات سیاسی و باز کردن فضای سیاسی برای شرکت مخالفین بود ولی مخالفین سرسخت حاضر به گفتگو نبودند و حتی تا این اواخر حذف اسد را شرط مذاکره برای صلح میدانستند. اگر به نظرسنجیهای که غربیها در سوریه انجام دادهاند نگاه کنی اسد هنوز مقبولیت زیادی در بین مردم سوریه دارد و اینکه میتواند واقعا در یک انتخابات آزاد در سوریه پیروز شود دلیل تاکید مخالفین به حذف اسد از سیاست سوریه است.
۱. آزادی بیان قطعا مهم و اساسیه ولی در مورد آزادی بدون دقت نوشتی. آزدای بدون امنیت اصلا معنی نداره.
۲. اینکه فکر کنی که زندگی بدون نوع خاصی از آزادی سیاسی ارزش نداره خطرناک هست.
۳. تو می خوای مردم دغدغه چیزایی که برات مهم هستند رو داشته باشن ولی خیلی توجه نمی کنی که دغدغه های خود مردم چی هست.
۴. از مردم گله داری که چرا درگیر زندگی خودشونن و حاضر نیستند هزینه کنند. نوشتی "باورم این است که برای ایجاد تغییر واقعی، پرداخت هزینهای قابل توجه لازم است. بدیهی است که هرچه هزینه کمتر باشد بهتر است ولی کمکردن هزینه گاهی ما را تا آنجا پیش میبرد که هدف را عوض میکنیم و سطح توقعاتمان را در حد گشایشهای جزیی پایین میآوریم." با خودت بشین ببین تو خودت چقدر حاظر بودی و هستی هزینه بپردازی؟ فرض کن با خانواده ات تو ایران زندگی می کنی.
بنا ندارم بخش نظرات را به گفتگوی دوطرفه تبدیل کنم ولی در مواردی که بهنظرم پاسخ به نظرات میتواند به برداشت بهتر از نوشته کمک کند، نظراتم را اضافه میکنم از جمله در مورد دو نظر بالا:
دوست «ناشناس اول»،
قبل از هرچیز ممنون از نکات شما.
در مورد اینکه هزینهای که ایران باید بدهد مانند سوریه است، این البته تنها یک احتمال از احتمالات ممکن است (که اشارهی من به بمب ساعتی هم چیزی شبیه به این بود) ولی تنها گزینه ممکن نیست. بهرخ کشیدن وضعیت سوریه و عراق، به نظر من، تا حد زیادی استراتژی حکومت برای ایجاد یاس و خاموش کردن صداهای مخالف است. بله اگر «چسبندگی» نیروهای نظامی به شکل فعلی حکومت و اشخاص دارای قدرت مانند سوریه باشد، ممکن است وضعیت ما مثل سوریه شود ولی مثالهای متفاوت هم فراوان است که دوران گذار خیلی با هزینهی کمتر و بهطور خاص با حفظ نهادهای نظامی و انتظامی اتفاق افتاده است. بنابراین پیشفرض شما در برابر دانستن هزینهای که من از آن صحبت میکنم با وضعیت سوریه، غلط است.
در مورد وضعیت فعلی سوریه هم بهنظرم تحلیل شما درست نیست. عکس مربوط به تظاهرات و لینکی که زیر آن است را اگر یک نگاهی بیاندازی، شاید بد نباشد چون بهنظرم شما هم دچار همان فراموشی شدهای که در پای آن عکس به آن اشاره کردهام. تظاهرات مسالمت آمیز در سوریه چندین ماه ادامه داشت و تقریبا هیچ مولفهی مسلحانهای نداشت (تاکید میکنم روی «تقریبا») ولی با برخورد خشن حکومت مواجه شد. به یاد دارم که این ملت آنقدر در این راهپیماییها کشته داد که حتی من که کاملا از مبارزهی مسلحانه بیزارم، تعجب میکردم که چطور اینها هنوز بدون مقاومت خشن جلوی اسلحههای حکومت سوریه میروند. فیلمی از یکی از تظاهرکنندگان که نمیدانم با چه نوع گلولهای هدف قرار گرفته بود که تقریبا نیمی از سر و کتفش رفته بود، هنوز جلوی چشمم است و اینها همه مربوط به ماههای ابتدایی و فاز مسالمتآمیز است. در مورد پیشنهادات جناب اسد هم برای اصلاح، خودت را جای ملتی بگذار که یک خاندان بیش از ۴۰ سال بر آن حکومت کرده و بارها وعدهی «اصلاح» داده، من و شما نیستیم که تصمیم میگیریم آیا آن مردم بار دیگر هم باید اعتماد کنند یا مجازند با تظاهرات مسالمتآمیز عدم اعتمادشان را نشان دهند و به اعتراضات ادامه دهند. نگاه به این مقاله بد نیست:
http://www.nytimes.com/2011/04/02/world/middleeast/02syria.html?_r=0
دوست «ناشناس دوم»،
از شما هم ممنون بابت نکات.
این که فرض کردهاید من لازمهی رسیدن به آزادی در ایران را، عدم امنیت میدانم، پیشفرض غلطی است. اشارههای چندبارهی من به گذشتن مسالمتآمیز از دوران گذار، یکی از لوازمش همین حفظ امنیت است. قسمت اول پاسخ بالا به «ناشناس اول» هم این مورد مرتبط است.
جملهام در مورد ارزش زندگی با دقت انتخاب شده بود ولی شما با دقت نخواندهای. نوشتهام: «زندهبودنی که در آن آزاد نباشی و تلاشی هم برای رسیدن به آزادی نداشته باشی، خیلی ارزش زندگی کردن ندارد.» من اگر تصمیمم به بازگشت دائمی به ایران بشود، خیلی امیدی ندارم که در دوران حیاتم به آن آزادی سیاسی که شما اشاره کردهای (و احتمالا منظورت وضعیت مثلا اروپا یا آمریکای شمالیست) برسم، ابدا. برای همین نوشتهام «تلاشی هم برای رسیدن به آزادی نداشته باشی» یعنی اگر به چنین آزادیهایی نمیرسم حداقل بخشی از وقت و انرژی و زندگیام را برایش صرف میکنم. آن زنده بودن اتفاقا خیلی هم ارزش زندگیکردن دارد و برای من موجد انگیزههای فراوان برای زندگی است.
در مورد گلهمندی من از مردم و اینکه خودم چقدر حاضرم هزینه بپردازم، نکته و سوال شما بسیار متین است. به همین دلیل هم دو سال پیش که از ایران بازگشته بودم، نوشتم که نشستن بیرون گود و شعار لنگکردن سر دادن کار عبثی است. آن نوشته در متن بالا هم لینک شده ولی برای تکرار اینجاست:
http://aavaaz-e-haghighat.blogspot.ca/2014/02/blog-post_11.html
در متن بالا هم به همین دلیل تاکید کردهام که «این نوشته از دید شخصی است که برای زندگی در داخل برنامهریزی میکند، نه از دید یک خارجنشین.» آنها که در ایران زندگی میکنند، خودشان میدانند که چطور زندگی کنند ولی من دارم دو نوع زندگی را با هم مقایسه میکنم و بهعنوان یک اولویت شخصی، آزادی از نوع فراگیری که در متن اشاره کردهام، برایم مهم است. اگر واقعا به این نتیجه برسم که توانایی پرداخت برخی هزینههای لازم را ندارم (مثلا به دلیل مسئولیتهای خانوادگی و غیره) دلم یک دل خواهد بود که جای دیگری را برای زندگی انتخاب کنم. باز تاکید میکنم که این صرفا یک اولویتبندی شخصی است، خیلی از دوستان دیگر به ایران برگشتهاند و با همهی ایرادهایی که به سیاست کشور دارند، زیاد وارد این حوزهها نمیشوند و شاید خیلی هم تلاششان برای کشور مفید باشد.
مساله سوریه به سادگی که شما بیان میکنید نیست. قسمت بزرگی از مردم سوریه از اسد حمایت کرده و میکنند. بدون حمایت مردم سوریه حکومت اسد ادامه پیدا نمیکرد. اینکه گروهی از مردم ناراضی هستند درست ولی این حق را به آنها نمیدهد که حکومت را ساقط کنند. اینکه چه کسی اولین حرکت مسلحانه را انجام داد اینقدر واضح نیست. حفظ امنیت یک کشور از وظایف اولیه یک حکومت است. عدم صداقت نیروهای مسلح مخالف اسد و اصرار آنها بر مبارزه مسلحانه تا رفتن اسد و رد هرگونه میانجگریهای برای صلح در مصیبتی که بر مردم سوریه میرود برای کسی که تحقیق کند واضح است. وقتی طرفی درخواست مذاکره با پشتیبانی بینالمللی برای صلح را رد میکند برای بدست آوردن قدرت بیشتر است برای خود است، حال یا برای چانه زنی یا برای حذف طرف مقابل. تاوانش را هم مردم عادی میپردازند.
در سوریه یک جنگ داخلی با حمایت کشورهای خارجی در جریان است. در اینکه درصد قابل توجهی از مردم سوریه از حکومت اسد پشتیبانی میکنند جای شک ندارد. طرفی که بر مبارزه مسلحانه تا حذف طرف مقابل به جای مذاکره تاکید میکند مسئول اصلی بدبختی مردم سوریه است. بعد از چند سال و خرابی بیحساب و آوارگی تازه گروههای مخالف اسد رسیدهاند به جایی که چندین سال قبل و بدون این همه کشته و آوارگی و بدبختی و خرابی میتوانستند باشند.
تنها راهحل جنگ داخلی مذاکره طرفین درگیر است. نابودی کامل یک طرف که خیلی به ندرت رخ میدهد. اینکه میگویید خودتان را جای مخالفین اسد قرار بدهید براساس رفتارهای گذشته با همین استدلال خیلی از مذاکراتی که منجر به حل درگیریها در نقاط دیگر جهان شدند هم رخ نمیدادند. اگر مساله عدم اعتماد به طرف مقابل است میتوان از ناظرین بینالمللی برای اطمینان استفاده کرد. دلیل عدم تمایل گروههای سوری به مذاکره فشار عربستان و تخیل گروههای مسلح سوری به توانایی بدست آوردن تمام قدرت با حمایت نیروهای خارجی بوده. شما چون تمایلات ضد اسد دارید قضاوت ناعادلانه میکنید. از نظر شما اسد در مقابل گروههای سوری که مخالفش بودند و حاضر به مذاکره نبودند باید بدون سر و صدا تسلیم میشد و میرفت مستقل از اینکه درصد بالایی از مردم سوریه حامی اسد بوده و هستند.
گذشت زمان حافظه انسانها را ضعیف میکند. این مطلب را ببینید:
http://blogs.taz.de/netizenblog/2012/01/31/observer-mission-report-syria/
این هم گزارش کمیتهی اتحادیه عرب است در اوایل سال ۲۰۱۲:
http://www.columbia.edu/~hauben/Report_of_Arab_League_Observer_Mission.pdf
http://www.atimes.com/atimes/Middle_East/NA31Ak04.html
http://www.cnn.com/2011/WORLD/meast/06/23/syria.unrest/
http://www.theguardian.com/commentisfree/2012/jan/17/syrians-support-assad-western-propaganda
https://www.rt.com/politics/official-word/320261-assad-france-poll-figaro/
http://www.politics.co.uk/comment-analysis/2015/11/06/comment-the-uncomfortable-truth-about-syria-is-that-assad-is
http://www.foxnews.com/world/2014/06/04/syrian-election-shows-depth-popular-support-for-assad-even-among-sunni-majority.html
ارسال یک نظر