توضیح: این متن را در هفتهی منتهی به انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۲ نوشتم ولی انتشار آن را به دلایلی که در متن اشاره شده به بعد از انتخابات موکول کردم. اصرار داشتم که این متن بهطور ناخودآگاه تحت تاثیر فضای بعد از اعلام نتایج قرار نگیرد و بهجز آخرین پانوشت و چند مورد ویرایش و تفصیل و تلخیص جزیی، بقیهی متن همان است که شب انتخابات بود.
نوشتههای یک ناظر!
انتخابات ریاست جمهوری امسال برای من تفاوتهای زیادی در قیاس با دفعات قبل داشت. شاید مهمترین تفاوتش رای ندادن برای اولین بار باشد. امسال در کانادا امکان رای دادن وجود نداشت ولی اگر هم ممکن بود، بعید میدانم در انتخابات شرکت میکردم. من به تغییر در وضعیت کشور از طریق روشهای مسالمت آمیز معتقدم و آن را بهترین راه میدانم، در دو انتخابات ریاستجمهوری گذشته هم برای انداختن یک رای هر بار چند صد کیلومتر سفر کردهام! در انتخابات ۱۳۸۸ با وجود دوری از کشور، تلاش کردم در حد توان تاثیرگزار باشم و در یکی دو حرکت جمعی با دوستان مشارکت کردم ولی تفاوتهای این انتخابات با گذشته درحدی بود که من را از رای دادن منصرف کند چنانکه در ادامه توضیح دادهام. برخلاف قبل، اینبار سعی کردم لااقل به شکل مکتوب، سکوت محض پیشه کنم و حرفها را بگذارم برای بعد از انتخابات. البته این نوشته را قبل از انتخابات مینویسم تا در حال و هوای قبل از اعلام نتایج باشد، ولی برای انتشار در آینده. در ابتدا مشاهداتم را نوشتهام و بعدا دلایلم برای تصمیم عدم مشارکت. روی سخنم با دوستانیست که معتقد به لزوم تغییر و تحول در کشور و حرکت به سمت جامعهای آزاد و دموکراتاند، اگر چنین اعتقادی ندارید، وقتتان را با خواندن ادامهی متن تلف نکنید!خلاصهی مشاهدهها
- قطبیشدن نسبتا شدید فضای بحث بین دوستانی که تقریبا همگی آزادیخواهند و منتقد وضع موجود، برایم جالب است! بهطور خاص سر موضوع شرکت یا عدم شرکت در انتخابات، بهنظرم بعضی جاها بحثها بهجای سازندگی و نقد منصفانه، تبدیل میشد به تهمت زدن و مسخره کردن.
- دوستانی که طرفدار شرکت بودند عمدتا بر این تکیه میکردند که تحریم فراگیر اولا اتفاق نمیافتد ثانیا تاثیری ندارد. استدلال مرسوم دیگر هم رضایت دادن به کاندیدای نه خیلی بد بود برای جلوگیری از انتخاب شدن بدترین. سوالی که این دوستان خیلی وقتها مطرح میکردند، پرسش از کنش سیاسی جایگزین بهجای رای دادن بود، بهخصوص با توجه به اوضاع بحرانی کشور.
- بعضی از دوستان مخالف شرکت بر بحث «تقلب» و «مهندسی انتخابات» تکیه میکردند. عدهای هم به وقایع بعد از انتخابات ۱۳۸۸، سرکوب خشن مردم، و آسیبدیدگان و زندانیان اشاره میکردند، دستهای هم به کیفیت کاندایداهایی که از فیلتر تنگ شورای نگهبان رد شده بودند.
- بهنظرم میرسد حرفهای کاندیداها در زمان انتخابات بیش از حد مورد توجه خیلی از ما بود. نه اینکه بگویم آن حرفها مهم نیست ولی کم دیدم که به سابقه و مواضع قبلی کاندیداها پرداخته شود، به خصوص در مورد دو نفری که در بین تحولطلبان محبوبتر بودند.
- کلی گویی کاندیداها بهخصوص در مورد مسائل اقتصادی جالب بود. به علاوه ادعاها و وعدههایی مطرح میشد که بهنظرم سالهاست از حوزهی اختیار رییس جمهور خارج شده و به گمانم خود کاندیداها هم به این موضوع واقف بودند!
ما و صندوق رای
من در انتخابات شرکت نکردم چون علاوه بر نبود حوزهی رای در کشور محل اقامتم، این دلایل را هم داشتم:-
حسن روحانی (دیماه ۱۳۸۸): ۹ دی پاسخ قاطع ملت ایران به معاندین و ضد انقلاب بود.
تصویر و نقل قول از این پیام خبرگزاری فارس. برای دیدن متن دقیق صحبتهای ایشان مراجعه کنید به متن خبر.
اما امسال وضعیت خیلی متفاوت بود. اولا موضع حضرات کاندیدا در قبال حوادث ۱۳۸۸ خیلی بهنظرم حائز اهمیت بود. به کاندیداهای «ولایی» و آنها که به «چوب زدن» مردم در خیابان افتخار میکردند، کاری ندارم. ولی آنها که ادعای اصلاحطلبی و اعتدالگرایی هم داشتند، متاسفانه پروندهی نسبتا تیرهای در این چند سال گذشته داشتهاند. مثلا این جناب روحانی که شد کاندیدای «ائتلاف» و با کمال پررویی در همایشهای انتخاباتیش با شعار حمایت از زندانیان سیاسی رای میخرید، همان کسی است که درقبال حوادث ۱۳۸۸ یا سکوت کرد، یا آنجا که سخن گفت، نمایش مضحک ۹ دی را «پاسخ محکم و قاطع» مردم به «عدهی اندک فریبخورده» که «عاشورا را هتک کردند» دانست! «...مردم ما وقتی احساس كردند كه این عدهی اندک فریب خورده، عاشورا را هتك كردند، خشم و هیجان آنها شعلهور شد و روزچهارشنبه یک پاسخ محكم و قاطعی به معاندین و ضد انقلاب دادند...» متن کامل خبر را در این پیام خبرگزاری فارس. ببینید.
گزارش بیبیسی فارسی از وقایع عاشورای ۱۳۸۸
به نظرم وقایع آن چند ماه و بهطور خاص روز عاشورا نیازی به یادآوری ندارد، ولی باز اگر بعضی از دوستان حافظهشان یاری نمیکند، دیدن فیلم روبهرو بد نیست. من نتوانستم خودم را قانع کنم رای به کسی بدهم که چشم به آن همه جنایت میبندد و به تقدیر از «حماسهی نهم دی» میپردازد! تازه تمام سوابق امنیتی و غیر امنیتی این جناب از همان دوران اصلاحات و افتخارش به منسوب رهبری بودن، بماند! این موضوع کیفیت کاندیداها، مهمترین دلیل من برای عدم مشارکت بود. -
انتخابات ۱۳۸۸:
هر استدلالی برای شرکت در انتخابات که وقایع مربوط به انتخابات ۱۳۸۸ را در نظر نگیرد، به نظرم ناقص است. خیلی از دوستان طرفدار تحریم، «تقلب» و «مهندسی انتخابات» را دلیل عدم شرکت میدانند. این البته دلیل اصلی برای من نیست و بررسی اینکه حجم تقلب در آن انتخابات در چه حد بود خارج از حوصلهی این نوشته است.
اوایل دوران بعد از انتخابات، این موضوع را زیاد دنبال کردم، به عنوان مثال
مقالهی والتر میبین
به نظرم بررسی جالبی بود، خودم هم چند بررسی سادهی آماری روی نتایج صندوقها انجام دادم. هرچند حد و مرز تقلب و تاثیر گزار بودنش در نتیجهی نهایی برای من هیچوقت روشن نشد (بهطور خاص دادههای ادعای بزرگ شامگاه انتخابات که «برندهی قطعی [انتخابات] با نسبت آرای بسیار زیاد» موسوی است!) ولی سوالات جدی و برخوردهای امنیتیای که از همان روز انتخابات شروع شد (مثل قطع کردن کانال ارتباطی ستاد موسوی با ناظرانش) طبیعتا هرکسی را بهشک میاندازد. اگر فضا این قدر امنیتی نمیشد و میشد آمار ناظران موسوی را آزادانه جمعآوری کرد، با توجه به اعلام آمار صندوقها، تا حد خوبی میشد به سوال تقلب و حجم آن پاسخ داد (با اندکی مقایسهی آماری دادهها)، ولی افسوس!
موضوع به مراتب مهمتر به نظرم سرکوب خشنی بود که از همان شب انتخابات نشانههایش هویدا شد. شاید اغلب آنهایی که سال ۱۳۸۸ رای دادند، فکر نمیکردند حاکمیت به چنین خشونت عیانی دست بزند. لااقل من با وجود همهی شهودی که نسبت به خشونت در قبال مخالفین و زندانیان سیاسی و وقایعی مانند ۱۸ تیر داشتم، فکر نمیکردم در انظار عمومی و کف خیابان، به سوی معترضان گلوله شلیک شود، آن هم به دفعات! فکر آسیبدیدگان آن انتخابات از سرم بیرون نمیرود و با توجه به اینکه بهطور عمومی ندیدم این عزیزان به شرکت در انتخابات تشویق کنند، نمیتوانستم بدون عذاب وجدان رای دهم.
میدانم که مثلا بعضی از زندانیان سیاسی رای میدهند یا حتی تشویق به رای دادن کردند، ولی اولا عمومیتی ندیدم ثانیا منظور من بیشتر متوجه بازماندگان کشته شدهها و دیگر آسیبدیدگان کمتر شناخته شده است. به گمانم آشتی مجدد خیلیها با صندوق رای، یا به زمان زیاد نیاز دارد یا به حل شدن مشکل و دلجویی از آسیبدیدگان حوادث ۱۳۸۸ نه ادامهی برخوردهای امنیتی با آنها.
به علاوه در مورد بحث تقلب هم بالاخره باید شهودی نسبت به حد و مرزش پیدا کرد. همانطور که گفتم در مورد انتخابات ۱۳۸۸ تقلب برای من موضوع اصلی نیست و بهنظرم در انتخاباتی مانند ۱۳۸۴ تقلب و تخلف میتوانسته خیلی موثرتر بوده باشد. ولی من تعجبم از بعضی از دوستان است که با قطعیت از تقلب چند میلیونی در انتخابات ۱۳۸۸ صحبت میکنند، حتی بعضا معتقدند اینبار هم تقلب میشود، ولی باز معتقد به شرکت در انتخاباتند! من خیلی این منطق را نمیفهمم.
بههرحال الان که شب جمعهی انتخابات است، شاید بهترین نظرسنجی در دسترس، آیپز باشد. تصویر آخرین نتایج این نظرسنجی را اینجا گذاشتهام. این دادهها را برای مقایسه با نتایج رسمی انتخابات ثبت کردهام، البته باید توجه کنیم که درصد کسانی که بهنظر سنجی پاسخ قطعی ندادهاند بیش از ۴۰ درصد و خیلی بالاست. - مشروعیت: چه بخواهیم چه نخواهیم، هر رای در تثبیت مشروعیت نهادی که در انتخاباتش شرکت میکنیم موثر است. منظور من، ادعای بیاساس حکومت بر مساوی قرار دادن میزان مشارکت و طرفداری از «نظام اسلامی» نیست! بهعنوان مثال، مجلس ششم را با مجالس هفتم و هشتم مقایسه کنید. رای بالا در مجلس ششم تایید نظام نبود. ولی همان رای، اعتباری به جایگاه نمایندگی بخشید که قابل مقایسه با دو مجلس بعد نبود. بهنظرم این را خود نمایندگان دو مجلس بعد و کل «نظام» هم بهخوبی میدانستند و از رفتارهای تحقیرآمیز نهادهای مختلف همین نظام هم با این نمایندگان میتوان به این موضوع پی برد. این مشروعیت زدایی به نظرم کمارزش نیست و متاسفانه در تحلیل بعضی از دوستان طرفدار مشارکت مغفول میماند.
-
انتخاب بین بد و بدتر:
اغلب دوستان طرفدار مشارکت، به خطرناک بودن بعضی از کاندیداها و تلاش برای جلوگیری از انتخاب آنان اشاره میکردند. البته به نظر من هم این استدلال به شکل کلی در مواردی میتواند درست باشد، ولی بیاییم هر کداممان برای خود مشخص کنیم که محدودهی این استدلال تا کجاست؟ مثلا اگر انتخاب بین جلیلی و احمدینژاد بود، نتیجهی این استدلال چه بود؟ قطعا هیچ دو نفری مثل هم نیستند و یکی قاعدتا «بدتر» است. بهعلاوه تناقضی که در این استدلال است بهنظرم در دو انتخاب اخیر مجلس خود را نشان داده. به گمانم در ساختار فعلی ایران، مجلس به مراتب قدرتمندتر از دولت است و کاندیداهای دو انتخاب اخیر مجلس، قطعا تفاوتهای زیادی با هم داشتهاند، پس چرا برای دو انتخابات مجلس، چنین تلاشی برای مشارکت نمیکردید؟ تا جایی که به یاد دارم، کمتر کسی از شرکت خاتمی در انتخابات قبلی مجلس (بعد از اینکه هیچ یک از شرایطش برآورده نشد!) دفاع میکرد، ولی انصافا با استدلال بالا، متاسفانه از چنان مشارکتی هم باید دفاع کرد.
منظورم از این مثالها این است که بباییم قبول کنیم همهی ما سطح آستانهای برای تفاوت کاندیداها داریم که بعد از آن، دیگر انتخاب بین بد و بدتر ارزش رای ما را ندارد. حالا ممکن است تفاوت کاندیداها در این انتخابات اخیر به سطح آستانهی شما نرسیده باشد و برای امثال من رسیده باشد.
۳ نظر:
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
فکر میکنم خیلی دور ماندن از حال و هوای ایران و زندگی در یک جامعه با ساختارهای دموکراتیک محکم، انتظاراتمان را از افراد دارای مسئولیت در ایران زیاد کرده. به ویژه که ما فقط بیشتر زمان خود را با قشر خاصی از جامعه گذرانده ایم. همان سال 84 هم اگر اصلاحات (البته نه همه) بجای تخریب هاشمی، از او حمایت میکردند، به مراتب وضع و شرایط ایران در حال حاضر بهتر بود.
جالب هست نظراتت رو در مورد روشهای جایگزین بدانم. البته اگر طالع مدد کنه و ببینمت. ارادتمند
تا سال ۸۸ انتقاد رایج به خاتمی این بود که از نیروی اجتماعی که پشتیبانش بودند استفاده نکرد. این کار در سال ۸۸ انجام شد و با خشونت حکومت شکست خورد. گزینه های فعلی یا عبارتند از رفتن به سوی خشونت در مقابله با حکوممت که حاصل ان چیزی شبیه سوریه خواهد بود و به نظر من قابل قبول نیست. یا تحریم و نافرمتنی مدنی که تا به حال هیچ نمونه موفقی از ان نداشته ایم. یا شرکت در انتخابات که باتوجه به تفاوت فکری کاندیداها هنوز میتوان امیدوار بود تغییری هرچند کوچک ممکن است ایجاد کند. تا زمانی که کاندیداها تفاوت معناداری داشته باشند و نشانه ای مبنی بر موفقیت احتمالی نافرمانی مدنی وجود نداشته باشد چاره ای جز شرکت در انتخابات نیست
يكي از منصفانهترين مطالبي بود كه از طرف يك تحريم كنندهي انتخابات خواندم. قطعاً متوجه هستم كه اين مطلب بعد از انتخابات منتشر ميشود و اطلاق «تحريمي» كاربرد غلطي است!
در مورد خانوادهي كشتهشدگان انتخابات فقط يك نكته عرض كنم كه به نظر من، بايد هم كشتهشدگان وقايع بعد از انتخابات 88 تا زماني كه دادشان به بهترين نحو ممكن ستانده نشده انتخابات را تحريم كنند و اگر غير از اين كنند غير منطقي و بي معني است. ولي همزمان معتقدم، همه مردم نه ميتوانند و نه بايستي به آنها تاسي كنند. داغديدگان بايد همچنان طلبكار بمانند تا خونريز فكر نكند پرونده آن ماجرا بسته است و چنين قساوتهايي به سادگي فراموش ميشود و تاواني هم ندارد. آنها بايد همچنان تحريم كنند ولي مابقي بايد همزمان همچون «زندگان» وارد بازي شوند تا آيندهاي را بسازند كه در آن بتوان داد اين داغداران را ستاند و كاري كرد كه در شرايط مشابه خوني ريخته نشود.
ساختن آيندهاي كه شانس زورگويان براي قتل و قساوت كمتر از قبل باشد، براي همچو مني، بدون حضور در بازي، حتي با دل چركين از گذشته، متصور نيست. كنش و واكنش سياسي من متاثر از هيجانات و احساسات نبايد باشد چرا كه در اينصورت در اغلب موارد به دليل ضعف بارز من و برتر نسبي او، بازي به ضررم تمام ميشود و پيرو ناراحتيم بايد راه انفعال پيش بگيرم و زمين را واگذار كنم.
ناراحتي و دلگيري اين عزيزان قابل درك است و بسيار مورد احترام، اما شركت در انتخابات نبايد بي احترامي به خون ريختهي عزيزان داغدار تلقي شود. داغديدگان اگرچه انسانهاي مظلوم و عزيزي هستند كه همگي دوستشان داريم، اما رهبران فكري رفتارهاي پيچيده سياسي ما نيستند و «نبايد هم باشند.»
ارسال یک نظر