طرح مسئله و پیش فرضها
در این نوشته فرض بر این است که خدایی وجود دارد، پیامبری به نام محمد با دینی به نام اسلام برای هدایت همه یا حداقل بخشی از مردم فرستاده است، و این دین علاوه بر اعتقادادت، شامل مجموعهای از احکام است که مسلمین موظف به انجام آنند. درمورد هریک از این پیشفرضها میتوان بحث مفصلی برای رد یا تایید آن کرد که خارج از حوصلهی این نوشته است. رویکرد اصلی قسمت نخست این نوشته، نقد نحوهی مرسوم برای استخراج و درک این احکام در فقه شیعهی اثنیعشری فعلی، لااقل نسخهی غالب آن در ایران، است. بهطور خیلی خلاصه در این شیوه عموما فرض بر این است که اولا «هرموضوعی» حکمی در شریعت دارد و ثانیا این حکم از منابع منقول قابل استخراج است.
این گفتگو با محمد مومن از فقهای شورای نگهبان
اشارههای مستقیمی به جامع بودن احکام دارد، به خصوص اشاره به روایاتی مانند «کل شیء فی کتاب الله و سنة نبیه» یا تعبیراتی مانند اینکه هرچه مردم به آن احتیاج دارند نزد امام هست و او «احکام» آن را میداند. یا در جای دیگر میگوید: «بحث فعلی ما این است که آیا روش اسلام بیان کلیات و اهداف است و یک سری موارد، مثل موضوعات و روشها را واگذار کرده است به حاکم یا عرف و یا اینکه نه، اسلام خودش آمده در همه جا وظیفه مردم را بیان کرده است؟ وقتی به ائمه (ع) مراجعه می کنیم می گویند اسلام این طور هست، یعنی پیامبر (ص) تمام چیزها را گفته و برای تمام موارد، حکم آورده است همه آنها نزد ماست و فرض این است که آنها هم به ما گفتهاند.»
معلوم نیست چنین ادعای جامعیتی در مورد احکام را بهراحتی بتوان از قرآن نتیجه گرفت. بههرحال
این مقاله حمید آریان
تا حدودی مدعی است سید محمد حسین طباطبایی در المیزان چنین نظری دارد و به مواردی مانند
تفسیر آیهی ۹ سورهی اسرا
و
آیهی ۱۳ سورهی شوری
اشاره میکند که اشارهی کوتاهی به این بحث جامعیت دارد. مثلا در مورد اول طباطبایی میگوید (ترجمه): «دين حنيف از اديان سابق خود كه كتب انبياء سلف متضمن آنها بودند كاملتر است، زيرا تمامى معارف الهى تا آنجا كه بنيه بشرى طاقتش را دارد و همچنين تمامى شرايعى كه بشر در زندگى خود بدان نيازمند است در اين دين آمده، وحتى يك عمل از اعمال فردى و اجتماعى بشر را بدون حكم نگذاشته». هرچند در جای دیگر مثلا
تفسیر آیهی ۲۱۳ سورهی بقره
طباطبایی میگوید: «دين عبارت است از روش خاصى در زندگى دنيا كه هم صلاح زندگى دنيا را تامين مى كند، و هم در عين حال با كمال اخروى و زندگى دائمى و حقيقى در جوار خداى تعالى موافق است، ناگزير چنين روشى بايد در شريعتش قوانينى باشد كه متعرض حال معاش به قدر احتياج نيز باشد.» که تعبیرش خیلی مطلق نیست. (توجه کنید که شمارهی صفحهها در مقالهی بالا از نسخهی عربی المیزان است و لینکهای بالا از ترجمهی آن و این دو کمی با هم متفاوت است.)
بعضی از مومنین به درجهی خاص «اجتهاد» رسیدهاند و خود به «استخراج» این احکام میپردازند و وظیفهی ایشان تطبیق این احکام با شرایط زمان و مکان است. بعضی دیگر باید به دستهی اول رجوع کنند و در این مراجعه «یا عمل به احتیاط» میکنند (و از بین نظرات موجود سختترین را انتخاب میکنند، مثلا بین واجب و مستحب، واجب را) یا «عادلترین و عالمترین مجتهد زنده» را پیدا کرده و از همهی نظرات او «تقلید» میکنند.
مجموعهی این مسائل در ابتدای اغلب رسالههای احکام مراجع عصر فعلی ذکر شده است، به عنوان مثال
توضیحالمسائل سید علی حسینی سیستانی
.
مدعای قسمت اول این نوشته این است که روش مرسوم «تقلید» نه تنها روش معمول عقلا نیست بلکه پشتوانهی نقلی و تاریخی هم ندارد. بهعلاوه با فرض درستی ادعای بالا در مورد حیطهی گستردهی احکام و اهمیت آن، عمل به چنین روشی احتمالا خلاف دین است! در قسمت دوم این نوشته همین فرض گستردگی و غیرقابل تغییر بودن احکام، بهخصوص در حوزهی اجتماعی، مورد نقد قرار خواهد گرفت و اینکه چرا اصولا این موضوع باید دغدغهی هر حرکت اصلاحی در جامعهی ایران باشد. خیلی از موارد مطرح در این نوشته خود بحث مفصلی است ولی بنا بر اختصار است و در هرمورد فقط به چند منبع مفصلتر برای شواهد بیشتر اشاره شده است.
در موارد مختلف به دو مثال مشخص از احکام مراجعه خواهیم کرد: مورد اول موضوع ارتداد است و مجازات مرگ برای کسی که از اسلام برگردد که موضوعی همچنان مطرح در عصر حاضر است. بهخصوص توجه به این نکته که قریب به اتفاق فقها حتی تا قرون اخیر به چنین مجازاتی معتقدند. این نوشتهی سایت تبیان در مورد کتاب «ارتداد» اشارههای مشخصی دارد به روایات صریح مبنی بر مجازات مرگ برای مرتد. مثلا «لا يحل دم امري مسلم الا في احديالثلاث...؛ رجل ارتد بعد اسلامه؛ خون مسلمانی مباح نمیگردد، مگر به یكی از سه چيز... یكی از آنها مردی است كه پس از اسلام مرتد شده است.» و یا «المرتد يستتاب فان تاب و الا قتل...؛ مرتد توبه داده میشود، پس اگر توبه كرد رها و در غیر این صورت كشته میشود...» به علاوه این نظر اغلب مراجع شیعه در گذشته و حال بوده هرچند در عصر جدید که عصر آزادی اندیشه انسان است کمتر کسی به صراحت از آن سخن میگوید. باید توجه داشت که آرای متفاوت جدید در این مورد، مثل نظر مرحوم حسینعلی منتظری و بعضی شاگردان او، قطعا نظر شاذ و نادری بین مراجع تقلید است. پاسخهای محمدجواد فاضل لنکرانی به اشکالات وارد شده به حکم مرتد قابل توجه است، نه از نظر اینکه حرف خیلی تازهای داشته باشد بلکه بهخاطر صراحتی که امروزه کمتر در این مورد یافت میشود: «قبل از بیان تفصیلی جواب، با صراحت به همه مسلمانان و بشریت عرض میکنم که "وجوب قتل مرتد" از احکامی است که هیچ یک از فقهاء از متقدّمین و متأخرین در آن تردیدی نداشته و نیز بین شیعه و سنی مورد اتفاق است و فقط اندکی از عالمان در سالهای اخیر در آن تردید پیدا کردهاند که تعداد اینها به اندازه انگشتان یک دست هم نیست و قابل مقایسه با صدها فقیه برجسته از قدماء و متأخرین نیستند.» مورد دوم برده و بردهداری است که تا چند قرن قبل شاید خیلی شکی در مجاز بودنش نبود ولی امروز کمتر سخنی از آن است. موضوع دوم مبتلابه عصر ما نیست ولی مثال بنیادینی است برای اینکه از راه روش موجود مراجعه به قرآن و احادیث، تحریم بردهداری احتمالا غیر ممکن است و طرح این سوال که چطور قانونگذاری که خود را مقید به این اصول میداند میتواند قانونی برای منع بردهداری وضع کند.
در موارد مختلف به دو مثال مشخص از احکام مراجعه خواهیم کرد: مورد اول موضوع ارتداد است و مجازات مرگ برای کسی که از اسلام برگردد که موضوعی همچنان مطرح در عصر حاضر است. بهخصوص توجه به این نکته که قریب به اتفاق فقها حتی تا قرون اخیر به چنین مجازاتی معتقدند. این نوشتهی سایت تبیان در مورد کتاب «ارتداد» اشارههای مشخصی دارد به روایات صریح مبنی بر مجازات مرگ برای مرتد. مثلا «لا يحل دم امري مسلم الا في احديالثلاث...؛ رجل ارتد بعد اسلامه؛ خون مسلمانی مباح نمیگردد، مگر به یكی از سه چيز... یكی از آنها مردی است كه پس از اسلام مرتد شده است.» و یا «المرتد يستتاب فان تاب و الا قتل...؛ مرتد توبه داده میشود، پس اگر توبه كرد رها و در غیر این صورت كشته میشود...» به علاوه این نظر اغلب مراجع شیعه در گذشته و حال بوده هرچند در عصر جدید که عصر آزادی اندیشه انسان است کمتر کسی به صراحت از آن سخن میگوید. باید توجه داشت که آرای متفاوت جدید در این مورد، مثل نظر مرحوم حسینعلی منتظری و بعضی شاگردان او، قطعا نظر شاذ و نادری بین مراجع تقلید است. پاسخهای محمدجواد فاضل لنکرانی به اشکالات وارد شده به حکم مرتد قابل توجه است، نه از نظر اینکه حرف خیلی تازهای داشته باشد بلکه بهخاطر صراحتی که امروزه کمتر در این مورد یافت میشود: «قبل از بیان تفصیلی جواب، با صراحت به همه مسلمانان و بشریت عرض میکنم که "وجوب قتل مرتد" از احکامی است که هیچ یک از فقهاء از متقدّمین و متأخرین در آن تردیدی نداشته و نیز بین شیعه و سنی مورد اتفاق است و فقط اندکی از عالمان در سالهای اخیر در آن تردید پیدا کردهاند که تعداد اینها به اندازه انگشتان یک دست هم نیست و قابل مقایسه با صدها فقیه برجسته از قدماء و متأخرین نیستند.» مورد دوم برده و بردهداری است که تا چند قرن قبل شاید خیلی شکی در مجاز بودنش نبود ولی امروز کمتر سخنی از آن است. موضوع دوم مبتلابه عصر ما نیست ولی مثال بنیادینی است برای اینکه از راه روش موجود مراجعه به قرآن و احادیث، تحریم بردهداری احتمالا غیر ممکن است و طرح این سوال که چطور قانونگذاری که خود را مقید به این اصول میداند میتواند قانونی برای منع بردهداری وضع کند.
دلایل عقلی برای تقلید
شاید مهمترین دلیلی که برای تقلید در احکام ذکر میشود، دلیل عقلی «مراجعه جاهل به عالم» است. مراجعه به دانشمندان وخبرگان هر زمینه قطعا روشی عقلیست و همهی ما مرتب در زندگی از آِن بهرهمندیم، مثل مراجعه به پزشک. ولی جای تعجب است که چطور از این اصل ساده، مراجعه به «یک و فقط یک» نفر، که لزوما «زنده» است، نتیجه گرفته میشود. به علاوه فرض بر این گذاشته میشود که یافتن داناترین (و عالمترین) فرد در تمام موضوعهای فقهی برای غیر متخصصین امکان دارد. موارد زیر دلایلی بر رد عقلی بودن این روشست:
- اولا ما در مراجعه به عالم خودمان را به هیچ وجه محدود و مقید به یک نفر نمیکنیم. اتفاقا هرچه موضوع اهمیت بیشتری داشته باشد، مراجعه ما هم به افراد بیشتریست و در نهایت این خود ما هستیم که تصمیم میگیریم. مثلا در مورد بیماری مهمی برای فرزندمان، تلاش میکنیم که نظر چند پزشک را جویا شده و حتی خودمان تا حدودی در مورد آن بیماری خاص مطالعه کرده، نهایتا به بهترین تصمیم در حد توانمان برسیم.
- گاهی ادعا میشود که روش «عمل به احتیاط» همین روش مراجعه به چند نفر است در حالیکه ابدا چنین نیست و اصولا در خیلی موارد مهم ممکن است نظر مجتهدین خلاف یکدیگر باشد و اصولا عمل به احتیاط غیر ممکن باشد. به علاوه در روش مرسوم عقلا، ابدا عمل به سختترین یا جامعترین نظر لازم نیست. مثلا دو پزشک ممکن است تجویز دو داروی متفاوت با آثار جانبی مختلف داشته باشند، حتی استفاده دو دارو با هم ممکن است خطرناک باشد. در این صورت عمل به احتیاط چه معنایی دارد؟ این موارد مثالهای خیالی نیست! در همین موارد احکام و دو مثال مطرح در این نوشته یعنی حکم ارتداد و بردهداری، به نظرات مختلف فکر کنید و تصور کنید که قانونگذار چطور میتواند عمل به احتیاط کند؟ یکی میگوید کشتن مرتد واجب کفایی است و دیگری عقوبتی برای تغییر دین قائل نیست، اگر فقط بنابر تقلید و عمل به احتیاط باشد تکلیف چیست؟
- علوم جدید آنقدر پیچیده شدهاند که معمولا در هر زیرشاخهی خیلی خاص، شخص یا اشخاصی متخصصند که لزوما اطلاعات زیادی در زیرشاخههای دیگر ندارند. مثلا ما برای یک سرماخوردگی حاد احتمالا به متخصص گوش و حلق و بینی مراجعه میکنیم در صورتیکه مراجعه به همان شخص برای ناراحتی قلبی مهم غیرمعقول است. سوال اینجاست که آن شریعتی که مدعی دربرداشتن همهی شئون زندگیست، چطور متخصصانش یک تنه در احکام همهی این شئون زندگی پیچیده «عالم»اند؟ مگر نه این است که این شریعت مدعیست در معاملات پیچیدهی اقتصادی حلال و حرامش مشخص است، همانطور که احکامش در تحقیقات پیچیدهی مربوط به سلولهای بنیادی؟ حتی برای قضاوت صرفا اخلاقی، حد قابل توجهی از درک هریک از این زمینهها لازم است که جمع همهی آنها از عهده خیلی از افراد خارج است چه برسد به تطبیق منابع قرآن و سنت با هریک از این پیچیدگیها. به علاوه آیا واقعبینانهتر این نیست که یک مجتهد مثلا متخصص احکام اقتصادی باشد و دیگری پزشکی؟
دلایل تاریخی و نقلی تقلید
در زمینهی دلایل نقلی، ادعا بر این است که اشاره به تقلید از زمان خود امامان شیعه مطرح بوده است. این البته ادعای درستی است ولی دقیقا به همان معنای عام مراجعه جاهل به عالم. همانطور که گفته شد بین این اصل کلی کاملا عقلانی تا رسیدن به «آن نحوهی خیلی خاص تقلید از یک نفر» فاصلهی بسیار زیادیست که ادلهی نقلی این فاصله را پر نمیکند:
- شاید معروفترین این روایات، نوشتهای منسوب به امام دوازدهم شیعیان است که میگوید: «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنهم حجتي عليكم وأنا حجة الله». متن این حدیث در کتابهای مختلف ذکر شده که مورد اینجا را از «وسائل الشیعه» نوشتهی «حر عاملی»، جلد ۲۷، صفحه ۱۴۰ کپی کردهام. نسخهی عربی کتاب اینجا موجود است. و بهعنوان منابع مقدمتری که این را نقل کرده باشند میتوان به «کمالالدین» شیخ صدوق و «غیبت» شیخ طوسی اشاره کرد. همانطور که قبلا اشاره شد برای کسی که معتقد به دریافت احکام از امامان شیعه است مراجعهی مطرح در این حدیث، در زمان عدم دسترسی به امام، همان روش عقلاست که قبلا ذکر شد نه چیزی فراتر از آن.
- برای توجیه تقلید، بعضا به آیههایی از قرآن و احادیثی که به آن اشاره دارد استناد میشود. یکی از موارد معروف آن، آیهی ۱۲۲ سوره توبه است که توصیه میکند بعضی از مومنین به جای رفتن به جهاد به یادگیری دین (یتفقهوا فیالدین) بپردازند. مجددا امثال این، اشارههایی کلی به یک توصیهی عقلی عادیست و از این توصیه عقلی تا آن نوع خاص از تقلید فاصلهای دراز است.
- در احادیث ویژگیهای عالمانی که ميتوان برای یادگیری دین به آنان مراجعه کرد هم اشاره شده، مثلا حدیثی از امام ششم شیعیان در مورد فسق نداشتن و انجام ندان حرام. وسائلالشیعه، جلد ۲۷ صفحهی ۱۳۱ نسخهی عربی کتاب اینجا موجود است. این موارد هم توصیههایی کاملا عقلی است و بههیچ وجه نتیجهاش نوع خاص تقلیدی نیست که مورد نقد ما در اینجاست.
- برای مطالعهی بیشتر در مورد دلایل نقلی میتوان به مدخل «تقلید» در دانشنامهی جهان اسلام مراجعه کرد. بعید میدانم که کسی با مطالعهی همهی شواهد آن نوشته هم بتواند روش خاص تقلید مورد نقد ما در اینجا را توجیه نقلی و تاریخی کند.
- یکی از دلایل نقلی که در نوشتهی بالا از دانشنامهی جهان اسلام هم ذکر شده، اشارهی یک امام به نام افراد خاص برای مراجعه در امور دینی است. مثل احادیثی از امام ششم شیعیان که به نام این چهار نفر اشاره شده: «یزیدبن معاویه العجلی، ابوبصیر لیث بن البختری المرادی، محمدبن مسلم، و زراره (بن اعین)». این حدیث ظاهرا در شکلهای مختلف در «اختیار معرفة الرجال» کشی نقل شده و وسائلالشیعه، جلد ۲۷ صفحهی ۱۴۲ هم آن را از کشی نقل کرده است، نسخهی عربی وسائلالشیعه اینجا موجود است. این ترجمه هم برگرفته از این مقالهی «سایت تخصصی تاریخ اسلام» میباشد: «به اهل ايمان و تواضع، بشارت بهشت دهيد، بريدبن معاويه عجلى، ابوبصير ليث بن البخترى مرادى، محمدبن مسلم، و زراره، اينان چهار نفرى هستند، كه نجيبان و امينان خداوند بر حلال و حرام وى میباشند، اگر اين افراد نبودند، آثار نبوت قطع میشد و از بين میرفت.» این حدیث هم فراتر از همان شیوهی عقلی و کلی در تقلید، کمکی به اثبات آن شیوهی خاص تقلید نمیکند. اتفاقا از این حدیث شاید بشود برای استدلال خلاف آن شیوهی خاص استفاده کرد! دلیل این ادعا هم این است که این چهار نفر احتمالا همگی در دورهای که همپوشانی داشته ساکن کوفه بودهاند، برای شرح حال مختصر این افراد مراجعه کنید به مقالههای زیر: یزیدبن معاویه العجلی ، ابوبصیر لیث بن البختری المرادی ، محمدبن مسلم ،و زرارة بن اعین . حال اگر قرار بود شیوهی «تقلید از یک و تنها یک نفر که عالمترین و عادلترین است» مورد نظر باشد، قاعدتا لااقل کوفیان باید فقط به یکی از این چهار نفر ارجاع داده میشدند.
- یک نکتهی حاشیهای دیگر در مورد حدیث بالا در مدح «ابوبصیر لیث بن البختری المرادی» که بیارتباط با بحث ما هم نیست: ایشان احتمالا از «فطحیه» ایشان را ظاهرا به این دلیل «فطحیه» مینامند که عبدالله پاهای صاف داشت شبیه «فیل» بعضی هم گفتهاند یکی از مبلغان این فرقه عبدالله بن افطح نام داشته، ر.ک. «فرهنگ فرق اسلامی »، محمدجواد مشکور، انتشارات آستان قدس، چاپ ۱۳۸۴، صفحهی ۳۵۲ (مدخل فطحیه) و «ارشاد مفید»، شیخ مفید، شرح حال فرزندان امام ششم. بوده به این معنی که بعد از فوت جعفر بن محمد به امامت فرزند بزرگ او عبدالله و نه موسی معتقد شده. توضیحاتی در این مورد در این مقالهی «ابوبصیر لیث بن البختری المرادی» آمده. این البته خیلی هم شاید عجیب نباشد چون بعد از وفات امام ششم شاید حتی «اکثریت عظیم شیعهی امامیه» به امامت عبدالله معتقد شده باشند. ر.ک. «مکتب در فرآیند تکامل»، حسین مدرسی، انتشارات کویر، چاپ ۱۳۸۷، صفحهی ۱۲۱. همچنین «فرهنگ فرق اسلامی»، محمدجواد مشکور، صفحهی ۳۵۳. البته موضوع حقانیت امامان، بحث احکام نیست و فقهای شیعه معتقد به تقلید در آن نیستند، ولی نکتهی حائز اهمیت این است که شخصی که امام قبلی چنان تحسینی از او کرده در امر بسیار مهم تشخیص امام بعد ظاهرا دچار خطا شده است (لااقل طبق اعتقاد دوازده امامیان) حال چرا بعید است که در تشخیص احکام مهم دچار خطا نشود؟ اصولا یکی از ایرادهای بنیادین مراجعه به یک و تنها یک نفر همین است که چه دلیلی دارد یک نفر در همهی موارد تشخیص درست داشته باشد؟
- در کنار همهی این موارد توجه کنید که قبل از پیشرفتهای بزرگ چند قرن اخیر از قبیل اختراع ماشین چاپ، فراگیر شدن صنعت نشر گسترده، و امکانات ارتباطی پبشرفته، اصولا امکان تقلید از یک نفر به مفهومی که امروزه برای تمام مومنین در هرکجای عالم توصیه میشود تقریبا منتفی بوده است.
- برای حسن ختام این دو بخش، تصویر مقابل پاسخ سوالی است که دوستی سالها پیش از مرحوم منتظری در این زمینه پرسیده بود. کلیت سوال همین بحث عقلی و نقلی در زمینهی تقلید به این شکل خاصیست که امروزه توصیه میشود و مرحوم منتظری هم ایراد وارد شده را وارد دانسته است (با کلیک برروی تصویر نسخهی بزرگتر آن قابل مشاهده است).
و اما بعد ...
هر مومن آزادهای که به شیوهی غالب فقه دوازده امامی در حوزهی احکام معتقد است، باید خود را در مقابل گزارههایی از این دست بگزارد که «فردی که مسلمان بوده و بعد از سالها تفکر و تحقیق، به عدم حقانیت این دین معتقد شده، مستحق مرگ است». در عین حال چنین مومنی باید بداند که قضاوت در مورد درستی یا غلطی چنین حکمی در حد او نیست (مگر اینکه مجتهد باشد) و اصولا برای قانونگذاری در جامعه، شرعا مجاز نیست رای به خلاف این نظر بدهد. نهایتا خوب است به سرنوشت احکامی مانند برده و بردهداری در عصر جدید توجه شود و چنین مومنی از خود بپرسد فردای قیامت اگر در مورد چنین اعتقاد و تاثیرات اجتماعیش بازخواست شدم، آیا میتوانم بگویم «تقلید» کردم؟ دغدغهی مهم در مورد این شیوه از عمل به احکام همین مسائل اجتماعی اساسیست، نه شک بین سه و چهار یا نحوهی طهارت ظرف آلوده به بزاق سگ!
بنای قسمت اول این نوشته، نقد شیوهی خاص «تقلید از یک نفر» بود. سعی بر این بود که نشان داده شود چنین شیوهای نه توجیه عقلی دارد نه پشتوانهی نقلی. در قسمت بعدی این نوشته به جایگاه و فلسفهی احکام، به خصوص دو ادعای «جامعیت احکام» و «غیرقابل تغییر بودن آنها» خواهیم پرداخت. در این راه بهخصوص از دو مثالی که در ابتدای این نوشته مطرح شده (ارتداد و بردهداری) بهره خواهیم گرفت. نهایتا به انگیزهی اصلی قلمی کردن این بحث میرسیم و آن هم حق ویژه در حوزهی قانونگذاری که از طریق چنین ادعاهایی برای فقها در جامعهی ایران ایجاد شده است. این مشکل به هیچ عنوان موضوعی جدید در جامعهی ما نیست و حداقل در سیاق شیعی میتوان ردپای آن را تا شاه تهماسب صفوی دنبال کرد (یعنی بیش از چهارصد سال پیش)،
ر.ک.
تغییر ۴ اکتبر ۲۰۱۲: املای «قانونگذار» تصحیح شد، با تشکر از نادر.
"Converting Persia", Rula Jurdi Abisaab, 2004, Chapter 2, "The Mujtahids Navigate the Sovereign's World", (pp. 31 onward).
هرچند بروز و سیطرهی این حق ویژه هیچگاه به اندازهی سه دههی گذشته که عملا منادیان «اسلام فقاهتی» قدرت «مطلقه» را در اختیار گرفتند نبوده است. از یاد نبریم که چه بخواهیم چه نخواهیم، مدعیان چنین حقوق ویژهای نه فقط تا دورافتادهترین روستاهای ایران مبلغ دارند، بلکه طیف طرفدارانشان، حتی در بین طبقهی متوسط شهری، خیلی گستردهتر از طرفداران نظام سیاسی فعلی ایران است.
تغییر ۴ اکتبر ۲۰۱۲: املای «قانونگذار» تصحیح شد، با تشکر از نادر.
۲۰ نظر:
سلام bash عزیز
به سبک خودت و برای ناشناس ماندن اسمم را با اول حروف نام و فامیلم نوشتم. احتمالا بتوانی حدس بزنی که کی هستم.
واقعا مساله بسیار جالبی است. مدتهاست به آن فکر کرده ام و بدون تحقیقات شما خوشبختانه یا متاسفانه به نتیجه مشابهی رسیده ام که تقلید صرف از یک نفر منطقی نیست.
اما به غیر از دو مساله بالا که مطرح کردی در اکثر موارد واجبات و محرمات دین اکثر علما و مراجع نظرات نسبتا نزدیکی به یکدیگر دارند و من به عنوان ناظر خارجی فرق اساسی بین حکمهایشان نمی بینم و از این منظر برایم تفاوت خاصی نمی کنند.
به لحاظ تاریخی اطلاع دقیقی داری که سبک تقلید فعلی از چه زمانی رواج پیدا کرده است؟ منظورم این است که در زمان متاخرینی چون شیخ مفید و شیخ صدوق نیز چنین بوده است؟
ضمن تبریک برای انتشار این صفحه و تشکر از مطلب مفید و بحت سودمندی که آغاز کرده اید
مرحوم آیت الله منتظری در کتاب "دراسات" (در فارسی مبانی فقهی حکومت اسلامی) توضیحات مفصلی در باب تقلید دارند که به شکل online هم قابل دسترسی است
http://www.montazeri.biz/majmoe/mabani/html/0946.htm
ایشان نهایتا نتیجه میگیرند که شارع فتواي فقيه را حجت تأسيسي تعبدي قرار نداده و آيات و رواياتي كه معمولا مورد استناد واقع میشود يا مربوط به باب تعليم و تعلم است، يا ارشاد به همان بنا و سيره عقلاست، يا در مقام بيان نمونه و مصداق همين سيره عقلائيه است، يا اينكه سندش مخدوش است و لذا در صورتي كه براي فردي نسبت به فتوای فقیه وثوق و اطمينان حاصل نشود، نمیتوان به شکل تعبدی از آن فتوا تقلید کرد. .
"... اگر به صحت فتواي مرجع و اينكه نظر وي موافق با واقع است اطمينان حاصل شود - چنانچه براي اكثر افراد غالبا اين اطمينان حاصل ميشود - در اين صورت صحيح است كه به نظر و فتواي وي عمل شود. و درحقيقت عمل به خاطر وثوق است كه همان علم عادي است كه نفس به خاطر آن اطمينان يافته نه به خاطر تقليد و تعبد.
اما در صورتي كه در مورد خاص براي جهت خاص براي فردي وثوق و اطمينان حاصل نشود، در اين صورت عمل به آن تعبدا مشكل است .
بلي اگر ثابت شود كه شارع فتواي فقيه را حجت تأسيسي تعبدي قرار داده - نظير بينه كه در دعاوي حجت شرعي قرار داده شده - در اين صورت اگر چه وثوق حاصل نشود، و بلكه اگر گمان مختصري به خلاف هم داده شود، باز عمل به آن صحيح است، ولكن اثبات چنين حجتي مشكل است ; زيرا آيات و رواياتي كه براياين جهت به آنها استناد شده يا مربوط به باب تعليم و تعلم است، يا ارشاد به همان بنا و سيره عقلاست، يا در مقام بيان نمونه و مصداق همين سيره عقلائيه است، يا اينكه سندش مخدوش است، كه بيان آن پيش از اين گذشت . و اين مطلبي است در خور توجه ."
سلام بش جان!
دستت درد نکنه. با مدعای اصلی نوشتت که همون غیر قابل دفاع بودن مدل عرفی تقلید است کاملا موافقم. در همین راستا چندنکته به ذهنم رسید که شاید به غنای بحث کمک کنه:
بنظرم در نوشتت ممکنه این ابهام پیش بیاد که محل دقیق نقد معنای تقلیده یا کلا موجه بودن اجتهاده. خصوصا مثالهایی که چند بار تو متنت تکرار شده در مورد ارتداد یا برده داری اینطور وانمود می کنه که محل اشکال اساسا سازمان اجتهاده نه نحوه رجوع و استفاده ما از اون.
من نیز اگرچه به شیوه معروف به تقلید برای بهره برداری از اجتهاد توسط غیر مجتهدین انتقاد دارم اما بنظرم اصل اجتهاد به معنای تلاش روشمند ما برای استنباط وظایف عملی خود در قبال شارع کاملا قابل دفاعه که بحث جداگانه ای داره.
از طرفی خودم هم خیلی به یه جایگزین برای مدل تقلید فکر کردم اما وقتی سعی می کنم در مورد عموم مردم و شرایطشون و انتظاراتشون و سطح آگاهیهاشون واقع بین باشم بهترین نتیجه ای که می گیرم فاصله زیادی با همین مدل موجود نداره. حرف در این مورد زیاده اگر حوصلش رو داشتی و فکر کردی به درد این بحهت میخورد بگو بیشتر توضیح بدم
سعید
سلام بش جان!
دستت درد نکنه. با مدعای اصلی نوشتت که همون غیر قابل دفاع بودن مدل عرفی تقلید است کاملا موافقم. در همین راستا چندنکته به ذهنم رسید که شاید به غنای بحث کمک کنه:
بنظرم در نوشتت ممکنه این ابهام پیش بیاد که محل دقیق نقد معنای تقلیده یا کلا موجه بودن اجتهاده. خصوصا مثالهایی که چند بار تو متنت تکرار شده در مورد ارتداد یا برده داری اینطور وانمود می کنه که محل اشکال اساسا سازمان اجتهاده نه نحوه رجوع و استفاده ما از اون.
من نیز اگرچه به شیوه معروف به تقلید برای بهره برداری از اجتهاد توسط غیر مجتهدین انتقاد دارم اما بنظرم اصل اجتهاد به معنای تلاش روشمند ما برای استنباط وظایف عملی خود در قبال شارع کاملا قابل دفاعه که بحث جداگانه ای داره.
از طرفی خودم هم خیلی به یه جایگزین برای مدل تقلید فکر کردم اما وقتی سعی می کنم در مورد عموم مردم و شرایطشون و انتظاراتشون و سطح آگاهیهاشون واقع بین باشم بهترین نتیجه ای که می گیرم فاصله زیادی با همین مدل موجود نداره. حرف در این مورد زیاده اگر حوصلش رو داشتی و فکر کردی به درد این بحهت میخورد بگو بیشتر توضیح بدم
سعید
یک دلیل که من در مورد دلیل محدود کردن تقلید به یک نفر شنیده بودم جلوگیری از این مشکل است که برای هر حکمی افراد ساده ترین فتوا را برای عمل انتخاب کنند.
ضمنا بعضی پیش فرضهای تو جای اما و اگر دارد. مثلا این راه باز است که شخصی در یک زمینه مجتهد شود و در زمینه دیگر تقلید کند ولی با این حرف تو که به طور کلی سیستم فعلی مشکلات زیادی دارد هم موافقم
سلام بش عزیز.
خیلی خوشحالم که میبینم دوست عزیزی به این مسایل جدا اندیشیده. دوست دارم متنهای بیشتری ازت بخونم. اما نکته مهم در این قبیل بحثها اینه که تنها نقد یک نگرش موجود کافی نیست. باید روشی جایگزین پیشنهاد شود، که اشکالات کمتری به آن وارد باشد. اگر مدلی واقعگرایانه در نظر داری شاد میشوم بدانم.
احسان عزیز. من شبیه چنین جوابی را در مقابل بسیاری از پیشنهادات یا انتقادات شنیدهام. این برای من اصلا توجیه پذیر نیست که محدودیتهای بیشتری به یک راه حل وارد کنیم، تنها به این دلیل که تلاش کنیم سد راه کسانی شویم که قصد دور زدن شریعت را دارند. یکی به این دلیل که به عقیده بنده این راه همیشه باز است و با این تلاشهابسته نمیشود. دیگر به این دلیل که با اعمال این محدودیتها به راه حل کمتر بهینهای میرسیم، چون محدودیتهای بیشتری اعمال کردهایم (یک constrained optimization رو در نظر بگیر)
علیرضا جان خودت رو به جای یک فقیه بگذار. بدون وجود این محدودیت شما این حق را برای افراد ایجاد میکنید که در هر زمینه به سراغ ساده ترین حکم بروند و در برابر خدا شما مسول هستید نه مردمی که این انتخاب را میکنند. با قرار دادن این محدودیت مسولیت عمل نکردن به آن به دوش مردم هست و شما به عنوان فقیه مسول نیستد که چرا مردم ساده ترین احکام رو انتخاب کرده اند. حالا میشود پرسید که اصلان چه اشکالی دارد مردم سراغ ساده ترین فتوا بروند.
نکته اینجاست که از نظر فقیه مهم ترین فاکتور این است که بتوانید جواب خدا رو بدهید و نتایج عملی الویت پایین تری دارند
برای آنچه در ادامه مینویسم پیشفرضهایی لازم است که همه آنها را قبول ندارم اما گمان دارم شما قبول داشته باشید. اگرنه، بفرمایید تا پیشفرضها را استخراج کنیم.
تصور کنید که فقها، چون پزشکان، تخصصهای گونهگون داشته باشند. من ترجیح میدهم (به جای یک فقیه) که در حکمی که دیگران تخصص بهتری از من دارند سکوت کنم، تا آن که تلاش کنم تا حکمی، نهچندان قطعی استخراج کرده، اگر به قدر کفایت به یقین نرسیدم احتیاط کنم (درباره احتیاط حرفهایی دارم که بد نیست در یک نظر مستقل بنویسم). از طرفی، اگر بین فقهایی که در این رشته تخصص دارند اجماع بر حکمی سادهتر از احتیاط من حاصل شود، که به صلاح نزدیکتراست؛ در حالتی که اجماع نباشد، عدهای از متخصصین به این نتیجه سادهتر رسیدهاند و من در این زمینه مسوولیتی احساس نمیکنم.
سعی میکنم خیلی کامنتها را کوتاه نگه دارم. لطفا فرض نکنید که هرچه میگویم عقیده قطعی خودم هست.
بحث تخصص در فقه در حدی که من میدانم بحث جدیدی است. در گذشته مطرح نبوده احتمالا به این دلیل که نیاز به آن حس نشده. چون بحث ما بر سر تقلید از اساس و پایه هست فکر میکنم یک موضوع جدید را به بحث وارد نکنیم بهتر باشد. بد نیست خودمان را به جای فقهای 200 سال پیش بگذارید بعد ببینیم چه آلترناتیوهایی هست. اگر به این نتیجه رسیدیم که تقلید گزینه قابل قیولی است (نه لزوما بهترین) بعد میشود بحث کرد که آیا در زمان حاضر هنوز هم قابل قبول هست یا نه؟ اگر هم از اساس مشکل دار است که بحث زمان حاضر منتفی است.
بش عزیز این کامنت آخر علیرضا هم حرف مهمی است. تصویر واقعی پیچیده تر از چیزهایی است که تو به عنوان پیش فرض نوشته ای. مثلا این که هر مساله ای یک حکم قابل استخراج از متون منقول دارد حتی با بعضی دیدگاههای سنتی هم جور در نمیاید. مثلا با چنین دیدگاهی چطور میشود یک روز حکم به تحریم تنباکو داد و بعد دوباره حلالش کرد. حتی اگر موافق باشی که آیت الله خمینی را به عنوان یک آدم کاملا سنتی رده بندی کنیم خیلی از کارهای او در این چارچوب نمیگنجد. مثلا مجمع تشخیص مصلحت میتواند حکمی بدهد که خلاف شرع باشد یا قبل از آن حکمی داده بود که اگر در مساله مورد اختلاف شورای نگهبان و مجلس نمایندگان مجلس با رای بالا (دقیقش یادم نیست شاید دو سوم یا سه چهارم) رای به مصوبه ای بدهند نیاز به تایید شورای نگهبان نیست.
ممنون از همهی دوستانی که زحمت کشیدهاند و با نظرهای مفیدشان به غنای بحث افزودهاند. من به وضوح همهی نظرات را میخوانم و بعضی از مواردی که به نظرم رسید را اینجا در پاسخ به شکل کلی نوشتهام. تلاشم این است که بحثها خیلی حالت دوطرفه پیدا نکند.
ب.ب.،
در مورد سابقهی تاریخی «این روش خاص» تقلید من اطلاع دقیق ندارم که از کی شروع شده است ولی ظن قوی دارم که حداکثر در دو-سه قرن اخیر فراگیر شده باشد. در این مورد که حکم اکثر فقها در خیلی از موارد مانند هم است، این موضوع صحیح است ولی چند نکته در مورد آن: اول اینکه قسمت دوم این نوشته به سطوح دیگری از بررسی احکام خواهد پرداخت که به این موضوع مربوط میشود. اتفاقا اگر دقت کنید در مورد دو مثالی که در این نوشته برروی آن تاکید شده با ابزار فقه سنتی، بعید است کسی به نتیجهای خلاف نظر مشهور برسد. دوم اینکه وقتی آن «روش خاص» ملغی باشد دیگر هریک از ما مجازیم که در مورد تکتک مسائل، مانند ارتداد، هر یک از فقیهان را به چالش بکشیم که مثلا این حکم شما با عدالت و آزادگی یا حتی نص صریح خود قرآن سازگار نیست و کاملا مجازیم رویکردمان را به سمت نظرات شاذ و نادری که در متن اشاره شد بگردانیم. برای ملموستر شدن طبیعت این تغییر مثلا به نقش اقتصاددانان در جامعه توجه کنید. اقتصاد، نقش دولت و بخش خصوصی در آن، مالیات، نرخ بهره و غیره همه مواردیست که در زندگی اغلب آدمها تاثیر مستقیم دارد. در عینحال اغلب مردم متخصص اقتصاد به خصوص نوع کلان نیستند. با این حال هیچ کس به آن شکل تعطیل کردن عقل به سراغ «تقلید از یک اقتصاددان» نمیرود. اتفاقا ما کاملا خودمان را آزاد میدانیم که استدلالهای طرفین هر بحث اقتصادی را بشنویم و از هر نظری که بهتر یافتیم پیروی کنیم. نهایتا سومین نکته در این مورد این است که توافقی که شما از آن صحبت میکنید بیشتر در مورد مسائلی مثل طهارت یا احکام نماز و روزه است که خیلی دغدغهی این نوشته هم نیست. ولی اگر پایتان را به حوزهی مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بگذارید، این وحدت نظرات وجود ندارد.
علی،
ممنون از نقل قولی که از کتاب مرحوم منتظری نوشتید. امیدوارم دوستانی که مطلب اصلی را خواندهاند، یادداشت شما را هم ببینند.
سعید،
امیدوارم ابهامی که شما به آن اشاره کردهاید، بعد از خواندن قسمت دوم رفع شود. خلاصهاش این است که بسته به منظور شما از سازمان اجتهاد، به نظرم ادعای شما میتواند درست یا غلط باشد. در این مورد و هم در مورد جایگزین تقلید فعلی فکر کنم مثال اقتصاددان که در بالا نوشتهام یا مثال پزشکان که در متن است مقصودم را تا حدی روشن کند. از این حرفها گذشته، به نظرم یاداشت شما کاملا برای این بحث مفید است و اگر صلاح دیدید آن را همین جا یا بعد از قسمت دوم ادامه دهید که همهمان از آن استفاده کنیم.
احسان و علیٰرضا،
بحثهایی که شما مطرح کردهاید اولا بسیار جالب بود. در مورد مسئول بودن فقها در این مورد که کسی از سادهترین حکم طبعیت کنم، به نظرم دلیل کافیای نیست. افراد ممکن است اصولا به هیچ حکم فقهی عمل نکند، به وضوح مسئولش هم خودشاناند، چرا در مورد چنین افرادی فقیه مسئول نیست؟ بهعلاوه این دغدغه قاعدتا باید در قرون ابتدایی اسلام خیلی بیشتر مطرح باشد ولی دلیلی بر این روش خاص تقلید در آن دوره نیست. از این گذشته «اگر» ادعای این نوشته را مبنی بر غیر عقلی و نقلی بودن «این روش خاص» تقلید بپذیریم، وارد کردن این روش خاص به عنوان یک حکم فقهی و دستوری از دستورات دین عملا «بدعت» است بدون شاخ و دم! من اینجا بدعت را با رویکرد فقه فعلی دوازده امامی دارم استفاده میکنم نه لزوما با اعتقاد خودم. همان فقهی که فریادش در مورد مصلحت، استحسان، قیاس، و «بدعت»های اهل سنت بر آسمان است. این که اعتقاد خودم چیست شاید بعد از قسمت دوم روشنتر شود. باز به همان مثال پزشک مراجعه کنیم، با فرض اینکه دندانپزشکی میگوید باید پیوسته مسواک کرد و دیگری میگوید ضرورتی ندارد، اگر منِ غیر متخصص از «سادهترین روش» پیروی کردم، بدون یک جستجو و پرسش خیلی ساده برای دلایل هر دو طرف و مثلا بررسی نتایج آماری تاثیر مسواک در سلامت دندان، در آنصورت هر بلایی به سر دندانم بیاید مسئولش بیشتر خودم هستم. نهایتا توجه کنید که این نحوهی استدلال، مشابه برخورد یک پدر با طفل صغیر است، یک مشکل عمده با عملکرد فقها همین باور «ولایت صغار» ایشان است!
در مورد صرفا نقد نکردن و بیان جایگزینهای دیگر، همچنین در مورد آلترناتیوها برای این روش، خلاصهاش همان چیزی است که در مورد پزشک (در متن) و اقتصاددان (در بالا) گفتم. اما مفصلترش شاید بعد از قسمت دوم نوشته روشنتر شود.
باز هم ممنون از همگی
سلام بش عزیز
راستش فکر میکنم کامنت تو جواب مناسبی برای کامنت های قبلی من نیست.
در مورد مسوولیت فکر میکنم قضیه خیلی روشن است. کسی که به هیچ فتوایی عمل نمیکند به وضوح از «احکام دین» تخطی کرده. اما بدون الزام به به تقلید از یک نفر (به خصوص اگر شرط زنده بودن مرجع حذف شود) ممکن است افراد ضمن پای بندی به «احکام دینی» عملا خیلی از این احکام را تعطیل کنند. مثلا محتهدی هست که فتوا داده نماز جمعه در زمان غیبت حرام است. مجتهدی هست که احکام ربا را متفاوت و خیلی ساده تر از دیگران کرده. مجتهدی هم هست که تقریبا احکام شکیات نماز را حذف کرده و به همه همان حکم کثیرالشک میدهد. فکر میکنم مجتهدانی هم هست که فتوا داده اند در زمان غیبت حدود نباید اجرا شود. اینها اتفاقا استثنا هم هستند ولی بدون این قید تقلید از یک نفر ممکن است در جامعه رایج شود که در هر زمینه به یک حکم استثنایی ساده (آن هم صرفا به خاطر سادگی و نه از روی تحقیق) عمل شود. این نگرانی شاید در قرون اولیه وجود نداشته و مثلا در قرن 10 این مساله تبدیل به نگرانی شده و چنین فتوایی صادر شده.
این که میگویی در این صورت این حکم بدعت است باز هم وارد نیست. این که چیزی در زمان حضور معصوم در جامعه وجود نداشته و بعد وارد دین شود لزوما بدعت نیست. کما این که تنها مثال این قضیه بحث تقلید از یک نفر نیست. این بحث به اختیارات فقیه در تشریع بازمیگردد و فکر میکنم غیر از یک شاخه منقرض شده از فقهای شیعه (اخباری ها) بقیه با درجات مختلف با این مساله موافق هستند که ممکن است احکام جدیدی وارد دین شود. مثالهایی که از تغییر احکام در کامنت آخرم زدم نشان دهنده همین قضیه است که فقها حق ایجاد تغییر برای خود قایلند و تقریبا ولایت مطلقه فقیه اکستریم همین اعتقاد است که فقیه کار خودش را منحصر به «کشف حکم» نمیداند بلکه تا حدودی «حق تشریع» هم برای خودش قایل است. منظورت از بحث ولایت صغار را نفهمیدم ولی اساسا اصل دین را که بپذیریم به فرد یا افرادی موقعیتی آسمانی میدهیم. حالا این فرد ممکن است فقط یک نفر باشد به اسم پیامبر یا ادامه پیدا کند و به هزاران نفر تعمیم داده شود که وضع امروز ماست و طبیعتا وقتی این تعمیم بی حساب و کتاب شود مشکلاتی در جامعه ایجاد میشود که بدون وجود این «موقعیت آسمانی» اساسا این مشکلات وجود نمیداشت.
راستش من در مورد بحث تقلید به طور خاص به جز گفتگو با یکی دو نفر از دوستانم در جند سال پیش مطالعه خاصی ندارم ولی شاید بتوانم امروز و فردا با یکی دو نفر بیشتر صحبت کنم ببینم چیز جدیدی میشنوم یا نه.
ایراد دیگری که به نفدهای تو وارد است این است که همه تلاش تو این است که تقلید را در مقابل بررسی عقلی بک موضوع قرار دهی. خب اولا در همین زمینه پزشکی یا اقتصاد که گفته ای کاش مثال بزنی تا ببینیم واقعا این بررسی عقلی چقدر عمیق میشود. در ثانی با هیمن فقه فعلی فکر میکنم کاملا اوکی هست که تو تحقیق کنی و اگر به این نتیجه بررسی که در مساله ای فتوای یک نفر و در مساله دیگری فتوای دیگر درست است به آن جه اعنقاد داری عمل کنی (احتمالا اگر این را از یک مرجع بپرسی به چیزی که گیر میدهد عمق مطالعه شماست نه اصل تحقیق کردن). باز نگاه کن که که این تقلید هیچ ضمانت اجرایی ندارد و کسی مجبور نیست به همان شکل به آن عمل کند. بنابراین چرا کسی دنبال این طور تحقیق کردن بین احکام نمیرود؟
خلاصه در این حد که «مشکل جدی» ای وجود دارد با تو موافقم ولی نقدهای تو را تا اینجا خیلی وارد نمیبنیم و چیزی که به آن حمله میکنی را (در حدی که از این یک نوشته ات بر میاید) مشکل واقعی نمیدانم.
بلاخره یکی حالی ما کنه باید تقلید بکنیم یا نه واگر نه چه کار کنیم
با سلام دوباره
من از دوستی که در ایران به حوزه رفته و اینجا دکترای مطالعات اسلامی میخاند در این مورد سوال کردم چیز های که شنیدم این بود
۱- اینکه در هر زمینه مجتهد اعلم را پیدا کنی و از او در آن زمینه تقلید کنی مشکلی ندارد
۲- تقلید از یک نفر بر عکس آنچه من فکر میکردم برای سادگی کار قرار داده شده که افراد مجبور نباشند در هر زمینه مجتهد اعلم آن زمینه را پیدا کنند
به هر حال این یک گفتگوی کوتاه با این دوست بود اگر دوست داشتید میتوانم از او بخاهم که منابعش را معرفی کند
سلام بر بش عزیز و دیگر دوستان
اگر اجازه بدی در مورد اجتهاد بعد از پست بعدیت بنویسم
اما در مورد تقلید و یا روش دیگری برای بهره مندی غیر مجتهدین از نتایج اجتهاد به نظرم نکته مهم مغفول در بحثت این است که عملکرد اجتهاد را بیش از اندازه مشابه علوم تجربی مانند پزشکی و اقتصاد فرض میکنی.
دلیل فراق بال ما برای مراجعه به پزشک یا پزشکان مختلف این است که علاوه بر امکان جستجوی از صاحب نظران آن رشته در مورد توانایی یک پزشک به پیشینه و نتایج کار او نیز دسترسی داریم. این خاصیت کلیه علوم تجربی است که درستی (یا غلطی) یک ادعا با تجربه قابل بررسی است. حتی اگر ما خیلی از پزشکی سر در نیاوریم میفهمیم جراحی که درصد عملهای موفقش نسبت به دیگران در شرایط یکسان بالاتر است جراح بهتری است. مشابها موضوع در مورد اقتصاددان، سیاست مدار و غیره از این نوع است.
اما در مورد مجتهد ابدا چنین نیست. اصولا درستی و غلطی حکم مجتهد ناظر به نتیجه خارجی قابل اندازه گیری نیست. تنها در صورتی می توان به حکم مجتهد خرده گرفت که او با توجه به مبانی خود در پیاده سازی روش اجتهاد دچار خطای درونی شده باشد (طراحی آزمایش خارجی برای ارزیابی آن ممکن نیست)
با این حساب فکر می کنی اگر به مومنین بگوییم که هیچ اجباری برای تقلید از یک نفر وجود ندارد آنها عملا برای انتخاب حکم از بین نظرات مجتهدین چه می کنند؟ (اینجاست که ابهام عمل به حکم ساده تر که دوستان دیگر هم اشاره کردند پیش می آید)
چون روش بیرونی (بیرون از خود علم فقه) برای ارزیابی عملکرد مجتهد وجود ندارد مردم مجبورند نهایتا به نظر خود مجتهدین در مورد یکدیگر اعتماد کنند یا مثلا از نظر اکثریت مجتهدین پیروی کنند. کمی که به موضوع فکر کنی می بینی که نتیجه خیلی فرق نمی کند.
( پانوشت: اگرچه "بش" اسم بدی نیست اماخواهشا یک اسم دیگر برای خودت پیدا کن)
سلام بر همه دوستان
سعيد جان، همينکه نتيجه کار مجتهدين در اين دنيا قابل اندازه گيری نيست و نتيجه اش در آخرت معلوم ميشه خيلی جای اشکال داره. به نظر من استفاده از متودولوجی غير قابل اندازه گيری برای امور قابل اندازه گيری در زندگی روزمره مردم غير عقليست.
امیدوارم بحث در قسمت دوم روشنتر شده باشد و بعضی از ابهاماتی که اینجا در بخش نظرات مطرح شد با خواندن نوشتهی دوم رفع شده باشد.
تا جایی که متوجه شدم انتقاد شما در این پست در باب چرایی تقلید از یک نفر است. راستش این خیلی حرف جدیدی نیست. در فقه سنتی هم به آن پرداخته شده است. نظر کلی این است که اگر شما به این رسیدی که در یک باب فقهی یک مجتهد اعام است و در دیگری مجتهد دیگر اعلم است، شما باید در هر باب از اعلم تقلید کنی که اصطلاحا تبعیض در تقلید نامیده می شود. پس مثل مثال پزشک می شود اینجا هم عمل کرد. اما چند نکته است که ما را به وضعیت امروز رسانده:
1. تا شاید 100 سال پیش حجم فقه محدودتر از اکنون بود. هم از این جهت که به بسیاری موارد سیاسی فقها اصلا ورود نمی کردند و هم از این جهت حجم کار فقهی کلا کم بود. لذا عجیب نبود یک نفرد در همه ابواب فقهی اعلم باشد. در نتیجه مشکلی که شما می گویید در عمل کمتر پیش می آمد.
2. به علت این که بر خلاف پزشکی، مقلدین از عملکرد خود فیدبک عملی نمی گیرند، در عمل روش راحت تر را برمی گزینند. برای اکثر مومنین راحت تر است که از یک نفر تقلید کنند تا این که بروند و در هر موضوع تحقیق کنند چه کسی اعلم است. اما در مورد پزشکی شاید برای خودتان پیش آمده باشد که یک پزشک به شما دستور اشتباه بدهد و بعد نتیجه بد بگیرد. دفعه بعد محتاط تر می شود و علاوه بر مراجعه به پزشک دیگر بیتش هم تحقیق می کنید چه کسی حادق تر است.
3. با توجه به موارد بالا شیوه فعلی تقلید یک راه عملگرایانه است. یعنی فقهای شیعه در طول زمان به این نتیجه رسیده اند که یک مومن شیعه اگر به این حداقل عمل کند نزد خداوند حجت کافی برای اعمال خود دارد. صد البته این خروجی هنوز در حال تطور است و هستند کسانی که از لزوم تخصصی شدن تقلید یا تبعیض سخن می گویند.
در نهایت این که نوشته شما را چندان از نظر نظری با تقلید فقهی در تعارض نمی بینم.
ارسال یک نظر